هم دخترت رنگ اسارت را ندیده...

مرثیه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام

شکر خدا نعش تو را بی سر ندیدند
زخم سنان بر روی آن پیکر ندیدند

شکر خدا که شیعیان بودند آن روز
مردم تو را بی یار و بی یاور ندیدند

شکر خدا آن روز دخترها نبودند
پای تو را آن لحظه ی آخر ندیدند

دوری تو از خانواده بد نبوده_
_وقتی تنت را این چنین لاغر ندیدند

ساقت شکسته بود اما سینه ات را
در زیر پای سرخ یک لشکر ندیدند

آقا خدا را شکر مردم حنجرت را
درگیر با کندی یک خنجر ندیدند

هر چند روی تخته ی در بود جسمت
اما در آن زخمی ز میخ در ندیدند

هم دخترت رنگ اسارت را ندیده
هم خواهرانت غارت معجر ندیدند

هم پیکرت عریان نمانده روی خاک و
هم غارت انگشت و انگشتر ندیدند

جانم فدای آن غریبی که به جسمش
جایی برای بوسه ی خواهر ندیدند

وحید محمدی
۲۵ بهمن ۱۴٠۱

دائما هجران چرا؟ از وصل هم چیزی بگو

شعر مناجات با امام زمان عج
و گریز به روضه سیدالشهدا علیه السلام

بی سر و سامانم ای محبوب، سامانم بده
تو سر و سامان به این حال پریشانم بده

دائما هجران چرا؟ از وصل هم چیزی بگو
درد دادی خب بیا این بار درمانم بده

باطنا کور است چشمم که نمی بینم تو را
آی خورشید سحر، نوری به چشمانم بده

این گناه افتاده به جانم، نجاتم میدهی؟؟
چشم پاکی مثل چشمان شهیدانم بده

زود می لرزد دلم وقت گناه و معصیت
یا اباصالح خودت قوت به ایمانم بده

از کنار اسم تو ساده گذشتم، عفو کن
با همین یابن الحسن، چشمان گریانم بده

من همیشه روزی اشکی فراوان خواستم
لطف کن در روضه ها اشک فراوانم بده

کربلا، مشهد، نجف، آقا نمی دانم فقط
روزی ام را از همانجا که نمی دانم بده

یک زیارت لطف کن من را ببر با خود حرم
در حرم روضه بخوان، سوز حسین جانم بده

......

با سلام روضه ات بر جان ما آتش بزن:
السلام ای کشته ی دور از وطن، ای بی کفن...

وحید محمدی
۳٠ دی ۱۴٠۱