نشسته ام بنوسم فقط برای حسن

سه چار تا غزل تازه در هوای حسن

 

قمر، ستاره و شمس و غزل، قصیده و نور

طلوع می کند از گوشه عبای حسن

 

به حرمت نظر لطف حضرت زهرا

امیر عالم و آدم شود گدای حسن

 

خدا کند که شود حالمان دگرگون با

طنین روشن داودی صدای حسن

 

جمال یوسف کنعان کجا و یوسف ما

کجاست تیغ و ترنجی که خنده های حسن،

 

هزار بار دل انگیزتر ز یوسف هاست

هزار یوسف کنعان همه فدای حسن

 

نفس گرفت مسیحا ز بردن نامش

مسیح صاحب اعجاز شد ز حای حسن

 

اگر طبیب همیشه نگاه او باشد

مریض می شوم و می رسد دوای حسن

 

خدا خدای محمد خدا خدای علی است

خدا خدای حسین و خدا خدای حسن

 

حساب می کنم اصلا چه غصه ای دارم

به محشرم چو رسد دست من به پای حسن

وحید محمدی