جمال يوسف كنعان كجا و يوسف ما
نشسته ام بنوسم فقط برای حسن
سه چار تا غزل تازه در هوای حسن
قمر، ستاره و شمس و غزل، قصیده و نور
طلوع می کند از گوشه عبای حسن
به حرمت نظر لطف حضرت زهرا
امیر عالم و آدم شود گدای حسن
خدا کند که شود حالمان دگرگون با
طنین روشن داودی صدای حسن
جمال یوسف کنعان کجا و یوسف ما
کجاست تیغ و ترنجی که خنده های حسن،
هزار بار دل انگیزتر ز یوسف هاست
هزار یوسف کنعان همه فدای حسن
نفس گرفت مسیحا ز بردن نامش
مسیح صاحب اعجاز شد ز حای حسن
اگر طبیب همیشه نگاه او باشد
مریض می شوم و می رسد دوای حسن
خدا خدای محمد خدا خدای علی است
خدا خدای حسین و خدا خدای حسن
حساب می کنم اصلا چه غصه ای دارم
به محشرم چو رسد دست من به پای حسن
وحید محمدی
+ نوشته شده در دوشنبه هشتم تیر ۱۳۹۴ ساعت 15:10 توسط وحید محمدی
|
این ابیات بهانه ی عرض ارادتی است