به خواب غفلت اگر مانده ام سحرها را

مناجات با خدا

به خواب غفلت اگر مانده ام سحرها را
ولی صدا زده ای عبد بی سر و پا را

بیا همین شب اول بگو که بخشیدی
بیا همین شب اول قبول کن ما را

گناه پشتِ گناه آمد و زمینم زد
چنان که برده ز یادم مسیر دریا را

به گریه ی سحری کاش عادتم بدهی
کمی به من بچشان لذت تماشا را

اسیر غفلتم و مرگ رفته از یادم
بگو چه کار کنم قبر و هول آنجا را

به آبروی علی... آبروی ما نرود
به زیر پرچم اوئیم صبحِ فردا را

به عشق شاه نجف عاقبت به خیر شویم
اگر علی بزند پای نامه امضا را

به غیر روضه به جایی نمی برم راهی
رها نمی کنم این تکیه گاه و مأوا را

نگیر از من بیچاره کنج هیئت را
نگیر از من دل مرده این مسیحا را

ــــــــــــــــــــــــــ

کفن برای تو پیدا نشد عزیزالله
حصیر شد کفن شاه... کارِ دنیا را!!!

۲۱ اسفند ۱۴٠۲
وحید محمدی

حساب کن پدر او چقدر جا خورده

نوشته اند مقاتل که بی هوا خورده
نوشته اند میان سر و صدا خورده

نوشته اند که تیرش خطا نمی رفته
نوشته اند اثر کرده هر کجا خورده

گلوی اصغر و قلب رباب و جان پدر
سه شعبه آمده و ناگهان سه جا خورده

و با حساب قد و قامت علی اصغر
سه شعبه نه، که سه تا زخمِ نیزه را خورده

نوشته اند میان کلام آقا زد
حساب کن پدر او چقدر جا خورده

چه کرد با تن شش ماهه اش نمی دانم
فقط بدان همه دیدند، بچه تا خورده

حساب کن دو سه تا قطره آب هم بس بود
برای طفلکِ عطشانِ شیر ناخورده

یکی به روی عبا، این یکی به زیر عبا
غم حسین گره با دو تا عبا خورده

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

صدا زدند بیایید مادرش غش کرد
سری مقابل او روی نیزه ها خورده

وحید محمدی
۲۶ اسفند ۱۴٠۲