ای کاش تمام سال را می ماندی


ای ماه خدا رفتی و بی تاب شدم
چون ماهی دور مانده از آب شدم
ای کاش تمام سال را می ماندی
تو رفتی و من دوباره در خواب شدم

رسول خدا(ص)
اگر بنده ارزش ماه رمضان را بداند آرزو می‌کند که سراسر سال رمضان باشد.

باید کنار نام تو حیدر بیاورند

در مدح توست هر چه که بهتر بیاورند

باید که سوره های مکرر بیاورند

با ذوق خنده های تو خوب است آیه ای

از آیه های سوره کوثر بیاورند

باید خلاصه همه کائنات را

از خال گوشه لب تو در بیاورند

خوبان روزگار، گرفتار خُلق تو

مثل تو نیست هر چه پیمبر بیاورند

سلمان محمدی شدی و از اهل بیت شد

دُر می شود هر آنچه از این در بیاورند

حتی هنوز می شود عطار های شهر

از کوچه های شهر تو عنبر بیاورند

ما بین آسمان و زمین هر چه ماسوا

باید به خاک پای شما سر بیاورند

وقتی علی است بنده ای از بندگان تو

دیگر چرا برای تو قنبر بیاورند؟

هر کس نبود لایق عقد اخوتت

باید کنار نام تو حیدر بیاورند

وحید محمدی

کانال انتشار اشعار و سبک های مداحی

ورود از لینک زیر

https://telegram.me/beithayesookhte

یک قطره از آب وضویت را گرفتیم

از جمله ی پیغمبران سر می شوی تو

یعنی که از خلقت فراتر می شوی تو

تو خاتم پیغمبرانی یا محمد

با حاصل آن ها برابر می شوی تو

وقتی خدا زهرا به تو بخشید یعنی

سر رشته ی آیات کوثر می شوی تو

«معراج تازه ابتدای راهتان است»

بین حرا وقتی پیمبر می شوی تو

در کوچه های قلب ما با خنده هایت

پرواز تا خورشید را پر می شوی تو

آقا هنوز عطرت میان شهر جاری است

با سیب زهرایی معطر می شوی تو

جان تو و جان علی نفسی است واحد

وقتی که با حیدر برادر می شوی تو

 

نام علی وقتی که از نامت جدا نیست

گاهی محمد را علی گفتن خطا نیست

 

متن کامل شعر در ادامه مطلب ...

ادامه نوشته

همه حرف های من با تو ...

همه ی حرف های من با تو
آبرو، اعتبار دنیا تو
نور،خورشید،بندگی،توحید
همه تفسیر می شود با تو

گرد پایت به شانه ی جبریل
یعنی از عرش آنچه اعلی، تو
جای پای تو آسمان روئید
رد شدی از مسیر هر جا تو
بالمان سوخت، خاک نشین شدیم
نرسیدیم آخرش تا تو
و به جایی نمی رسیم آقا
تا نگیری تو دستمان را … تو

کاش دستی به دستمان بدهی
آسمان را به ما نشان بدهی

نور توحید را به ما دادی
تو به دل های ما صفا دادی
ما شدیم اهل صبر، اهل ولا
بعد هر وعده غم، بلا دادی
به غریبان جمع یکباره
رزق ما را جدا جدا دادی
دست ما را به فاطمه دادی
دست ما را به آشنا دادی
حس نابی که شاعران دارند
هر چه داریم را شما دادی
با علی آشنایمان کردی
بعد هم منصب گدا دادی

با نگاه تو انتخاب شدیم
که گدای ابوتراب شدیم

لطف داری شما به نوکر هم
خوب و بد را خریده ای در هم
مست جام شما شدیم-و بعد
مست جام طهور کوثر هم
رحمت آوردی و به ما گفتی
رحمتی از خداست دختر هم
پادشاهی که می نشینی با
هر غلام و فقیر و نوکر هم
در جمالت ملاحتی جاری
بود اینگونه تا به آخر هم
جان ماها چه ارزشی دارد
می گذاریم پای تو سر هم

تو دلیل وجود ماهایی
آبروی تمام دنیایی

مکه را اعتبار دادی تو
نعمت بی شمار دادی تو
به نفس های مرده ی این شهر
عطر و بوی بهار دادی تو
آمدی نقل حسن یوسف را
بعد عمری کنار دادی تو
ابتدا بی قرارمان کردی
بعد ما را قرار دادی تو
و علی را نه خم، همان اول
سر جایش قرار دادی تو
چون علی روی شانه ات رفته
شیعه را اقتدار دادی تو

دین تو کامل از ولایت شد
شیعه بعد از شما هدایت شد

وحید محمدی

در خاک مدینه یک حرم کم داریم

ای بقیع :

چشـمان نجیب عشق بی تاب شده

هم ناله ی اشک های مهتاب شده

ای حسرت دیدن تو در سینه ی ما

از غربت تو دل زمین آب شده

*****

از غربت تو اشک دمادم داریم

دائم به لب پنجره شبنم داریم

این درد دل ماست ، خودت می دانی

در خاک مدینه یک حرم کم داریم