کفنت را بردار


آه، بدجور مرا کوفه به هم ریخت حسین
همه ی شهر به یکباره سرم ریخت حسین

باورم نیست که آواره شدم در این شهر
نیست پنهان ز تو، بیچاره شدم در این شهر

تو نبودی که ببینی چه شبی سر کردم
تا سحر گریه به تنهایی حیدر کردم

باورم نیست که آواره ی صحرا شده ای
باورم نیست که تو یکه و تنها شده ای

کاش اینجا نرسی، کوفه پر از نیرنگ است
کوچه هاشان همگی مثل مدینه تنگ است

رفته از کف همه تاب و توانم چه کنم
نامه دادم که بیا، دل نگرانم چه کنم

نگرانم نکند زینبت اینجا برسد
تو نباشی و خودش بی کس و تنها برسد

چقدَر نقشه شوم است که در سر دارند
نکند دخترکان معجر نو بر دارند

وعده زیور و خلخال به هم می دادند
وعده غارت گودال به هم می دادند

نگرانم چه کنم، پیرهنت را بردار
آه آقای غریبم کفنت را بردار

چند تا مشک پر از آب بیاور حتما
آه لب تشنه شدم، آب ندادند به من

کوفه در فکر اسیرند چه بد خواهد شد
خیزران دست بگیرند چه بد خواهد شد

کوفه از قهقه ی حرمله ها سرمست است
کمر قتلِ غریبانه ی مهمان بسته است

وحید محمدی
۱۹ مرداد ۹۸

با عزت و احترام برگرد

از زبان مسلم بن عقیل

 

ای حج تو ناتمام برگرد

با عزت و احترام برگرد

در فکر گلوی اصغر توست

این کوفه ی بی مرام برگرد

 

وحید محمدی

کانال انتشار اشعار و سبک های مداحی

ورود از لینک زیر

https://telegram.me/beithayesookhte

این اهل کوفه آفتشان بی بصیرتی است

سفیر الحسینسلام بر سفیر حسین :

آقا میا به کوفه که اینجا وفا نبود

شمشیرها علیه شما ، با شما نبود

هرچند ای امام غریبم نوشته اند

اینجا پر از صفاست ، ولیکن صفا نبود

آقا به حرف اهل نمازند وبندگی

امّا غریبه ها ، دلشان پیش ما نبود . . .

ادامه نوشته