مرگ را در لحظه مردن بغل خواهم گرفت

مناجات و گریز به روضه حضرت علی اصغر علیه السلام

تا گناه آمد زمینم زد، دلم را غم گرفت
مادری از راه آمد، دست من را هم گرفت

روزگاری چشم هایم زمزمی از اشک بود
از دو چشمم اشک را، این معصیت کم کم گرفت

توبه ام توبه نشد، اما تو راهم داده ای
بین خوبان خدا، چشم تو من را هم گرفت

مطمئنم آدم از گریه به جایی می رسد
اشک ارثی بود که ذریه ی آدم گرفت

من به شوق دیدن روی تو ای حسن تمام
مرگ را در لحظه ی مردن بغل خواهم گرفت

دست شستم از همه دنیا و دل بستم به تو
دست عباس آمد و روی سرم پرچم گرفت

گم نخواهد کرد راه بندگی را هر کسی
یک نخ از پرچم سیاه روضه را محکم گرفت

مطمئنا مادرت زهرا دعایش می کند
هر کسی اسم تو را یک بار حتی دم گرفت

عاقبت یک روز از داغ تو من جان میدم
چند خط از مقتلت را خواندم و قلبم گرفت

ناگهان تیر آمد و زیر گلو را ناز کرد
ناله از عرش خدا آمد، دل عالم گرفت...

وحید محمدی
اسفند ۱۴۰۳

حساب کن پدر او چقدر جا خورده

نوشته اند مقاتل که بی هوا خورده
نوشته اند میان سر و صدا خورده

نوشته اند که تیرش خطا نمی رفته
نوشته اند اثر کرده هر کجا خورده

گلوی اصغر و قلب رباب و جان پدر
سه شعبه آمده و ناگهان سه جا خورده

و با حساب قد و قامت علی اصغر
سه شعبه نه، که سه تا زخمِ نیزه را خورده

نوشته اند میان کلام آقا زد
حساب کن پدر او چقدر جا خورده

چه کرد با تن شش ماهه اش نمی دانم
فقط بدان همه دیدند، بچه تا خورده

حساب کن دو سه تا قطره آب هم بس بود
برای طفلکِ عطشانِ شیر ناخورده

یکی به روی عبا، این یکی به زیر عبا
غم حسین گره با دو تا عبا خورده

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

صدا زدند بیایید مادرش غش کرد
سری مقابل او روی نیزه ها خورده

وحید محمدی
۲۶ اسفند ۱۴٠۲

اربعین زائرت حسابم کن

از غمت ذرّه ذرّه آبم کن

نیستم گل ولی گلابم کن

جز نگاه تو را نمی خواهم

گل زهرا تو انتخابم کن

دست من را بگیر آقا جان

کج اگر رفته ام عتابم کن

من سیه پوش ماتمت هستم

هست جز این اگر جوابم کن

خواب دیدم که کربلا هستم

اربعین زائرت حسابم کن

دم مرگم بیا و خوبی کن

خالی از هول و اضطرابم کن

لطف کن، پیش روی آن دو ملک

نوکر خویشتن خطابم کن

حالم امشب ببین دگرگون است

گوشه چشمی به اشک نابم کن

به دلم امشبی قرار نده

بی قرار غم ربابم کن

 

 

وحید محمدی

کانال انتشار اشعار و سبک های مداحی

ورود از لینک زیر

https://telegram.me/beithayesookhte

با خود آورده لطف زهرا را

با خود آورده لطف زهرا را

نفحه ای از بهشت اعلی را

پیش پایش به سجده آورده

عرش را، آسمان بالا را

در دل عمه زینبش انداخت

شور آن خنده های زیبا را

دست های ظریف و کوچک او

راه انداخت کار دنیا را

باعث خیر شد قدوم علی

داد ارباب عیدی ما را

 

جلوه ی حق نما، علی اصغر

باب حاجات ما، علی اصغر

متن کامل شعر را در ادامه مطلب مشاهده بفرمائید ...

 

 

کانال انتشار اشعار و سبک های مداحی

 

ورود از لینک زیر

 

https://telegram.me/beithayesookhte

 

ادامه نوشته

برسر نیزه سرش را بردند ...

همه ی بال و پرش را بردند
پیش چشمش ثمرش را بردند

بعد گهواره شش ماهه او
معجر شعله ورش را بردند

این همه داغ به دل داشت و باز
نور چشمان ترش را بردند

بدنش روی زمین بود ولی
بر سر نیزه سرش را بردند

می توان گفت به تعبیر دگر
روی نیزه پسرش را بردند

رحم کردند به قنداقه ولی
جامه های پدرش را بردند

وحید محمدی