مرگ را در لحظه مردن بغل خواهم گرفت
مناجات و گریز به روضه حضرت علی اصغر علیه السلام
تا گناه آمد زمینم زد، دلم را غم گرفت
مادری از راه آمد، دست من را هم گرفت
روزگاری چشم هایم زمزمی از اشک بود
از دو چشمم اشک را، این معصیت کم کم گرفت
توبه ام توبه نشد، اما تو راهم داده ای
بین خوبان خدا، چشم تو من را هم گرفت
مطمئنم آدم از گریه به جایی می رسد
اشک ارثی بود که ذریه ی آدم گرفت
من به شوق دیدن روی تو ای حسن تمام
مرگ را در لحظه ی مردن بغل خواهم گرفت
دست شستم از همه دنیا و دل بستم به تو
دست عباس آمد و روی سرم پرچم گرفت
گم نخواهد کرد راه بندگی را هر کسی
یک نخ از پرچم سیاه روضه را محکم گرفت
مطمئنا مادرت زهرا دعایش می کند
هر کسی اسم تو را یک بار حتی دم گرفت
عاقبت یک روز از داغ تو من جان میدم
چند خط از مقتلت را خواندم و قلبم گرفت
ناگهان تیر آمد و زیر گلو را ناز کرد
ناله از عرش خدا آمد، دل عالم گرفت...
وحید محمدی
اسفند ۱۴۰۳
این ابیات بهانه ی عرض ارادتی است