ندبه های جمعه را هی خواب می مانم ...

شعر مناجات با امام زمان(عج)

خواستم نزدیک تر باشم به آقایم نشد
تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد

خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم
بند ها را وا کنم از دست و پاهایم نشد

ندبه های جمعه را هی خواب می مانم ببخش
سر به زیرم که میان روضه پیدایم نشد

ظاهراً ذکر تو را می گویم اما باطناً
در میان عاشقانت باز هم جایم نشد

راه دیدار تو اینبار از حرم شد باز، حیف
خواستم تا محضر تو با سرم آیم نشد

گفتمت یک بار در خوابم بیا، جانِ حسن
سر به خاک مقدمت ای یار می سایم، نشد

دائماً می چرخم آقا جان به دور معصیت
از دو چشم خیس تو هربار، پروایم نشد

کربلایم دیر شد، دارم خجالت می کشم
آه آقا جان بگو که وقت امضایم نشد؟

وحید محمدی

دنیا خرابم می کند ...

 

دست من را ول نکن، دنیا خرابم می کند
در هیاهو، زیر دست و پا خرابم می کند

بین هیئت، وقت روضه گرم تسبیح توام
دور از گرمای تو، سرما خرابم می کند

غیبت و تهمت شده کارم حواسم نیست که
آخرش این حرف ها، یکجا خرابم می کند

جرم هایم را که تو می بخشی و خط می زنی
آه، پیش چشم تو امّا خرابم می کند

اشک هایم را بگیر و معصیت ها را ببخش
شرم این بار گنه، فردا خرابم می کند

دل پریشانم از اینکه معصیت های زیاد
پیش چشم حضرت زهرا خرابم می کند

دست من را بین دست مهدی زهرا گذار
هرکسی غیر از خود آقا خرابم می کند

قصه ی لب تشنگی و آب، آبم می کند
روضه ی بی دستیِ سقا خرابم می کند

های هایِ گریه ی جانسوز آقایم حسین
بر سر نعش گل لیلا خرابم می کند

وحید محمدی

کار دستم می دهد ...

آخر این درد جدایی کار دستم می دهد
آخر این سر به هوایی کار دستم می دهد

لحظه هایی که نباشم یاد تو بد می شوم
لحظه های بی خدایی کار دستم می دهد

مطمئنم روز محشر آه حسرت می کشم
این سحر ها بی دعایی، کار دستم می دهد

آسمانی نیستم چون چشم هایم پاک نیست
این خطای چشم، جایی کار دستم می دهد

عابسم کن، خالصم کن، بین این روضه خودت
عاقبت پرمدّعایی کار دستم می دهد

کاسه ی من را خودت با اشک پر کن یا حسین
چشم خشک من خدایی کار دستم می دهد

ای فدای دختری که با سرِ بر نیزه گفت:
ای پدر جان این جدایی کار دستم می دهد

گیر افتادم میان زجر و شمر و حرمله
تنگنای کوچه هایی کار دستم می دهد

معجرم را سفت با دستم گرفتم بر سرم
آه امّا بی حیایی، کار دستم می دهد

وحید محمدی