گوشه ی خانه ی خود جای به بستر دارد
مثل زهرا شده و دست روی سر دارد

دختر فاطمه و حیدر کرار است این
عفت فاطمه و هیبت حیدر دارد

زینت حیدر و پیغامبر کرببلاست
این که در جان خود اوصاف پیمبر دارد

گریه گریه همه ی بستر او تر شده است
مثل یک لاله ی مجنون، دل پرپر دارد

لحظه لحظه همه ی خاطره ها در ذهنش
یادی از پر زدن سوره ی کوثر دارد

گُر گرفته بدنش، در تب و تاب است تنش
یاد دیوار و دری روضه ی مادر دارد

همه ی عمر به دل عشق حسینی پرورد
به لبش ذکر حسین تا دم آخر دارد

ظرف یک سال غم کرببلا پیرش کرد
قامتش تا شده، درد کمر و سر دارد

بدنش را طرف سایه نیارید فقط
سینه ای داغ تر از داغ برادر دارد

به روی سینه ی او پیرهن خونین اش
زیر لب زمزمه ی روضه ی حنجر دارد

زیر لب زمزمه می کرد: خدایا... نزنید
«این هلال سر نی آمده دختر دارد»

دختران علی و فاطمه در بازارند
صورتش سوخته زینب... غم معجر دارد

وحید محمدی