مادر ما بیمار است ...


چند روزی شده که مادر ما بیمار است
بین بستر بدن بی رمقش تب دار است
خواب در پلک ترش نیست، خودم دیدم که
سر شب تا سحر از درد کمر بیدار است
رنگ در چهره ندارد، به جز آن جای کبود
روی زرد است و پر از غصه و حالش زار است
در دعای سحرش روضه ی "عجل" دارد
طاقتش طاق شده، منتظر دیدار است
گر چه در بستر بی حالی خود افتاده
مقتل مادر ما بین در و دیوار است
فضه یک روز به بابای غریبم می گفت:
"به روی سینه ی او ردی از آن مسمار است"
سینه ام شد سپر شیر خدا، شکر خدا
بر لبش، شکرِ چنین لطف، هزاران بار است
آخر کار، در آن غسل علی می فهمد
به روی بازوی او هم اثر آزار است

وحید محمدی

قامتش تا شده، درد کمر و سر دارد

گوشه ی خانه ی خود جای به بستر دارد
مثل زهرا شده و دست روی سر دارد

دختر فاطمه و حیدر کرار است این
عفت فاطمه و هیبت حیدر دارد

زینت حیدر و پیغامبر کرببلاست
این که در جان خود اوصاف پیمبر دارد

گریه گریه همه ی بستر او تر شده است
مثل یک لاله ی مجنون، دل پرپر دارد

لحظه لحظه همه ی خاطره ها در ذهنش
یادی از پر زدن سوره ی کوثر دارد

گُر گرفته بدنش، در تب و تاب است تنش
یاد دیوار و دری روضه ی مادر دارد

همه ی عمر به دل عشق حسینی پرورد
به لبش ذکر حسین تا دم آخر دارد

ظرف یک سال غم کرببلا پیرش کرد
قامتش تا شده، درد کمر و سر دارد

بدنش را طرف سایه نیارید فقط
سینه ای داغ تر از داغ برادر دارد

به روی سینه ی او پیرهن خونین اش
زیر لب زمزمه ی روضه ی حنجر دارد

زیر لب زمزمه می کرد: خدایا... نزنید
«این هلال سر نی آمده دختر دارد»

دختران علی و فاطمه در بازارند
صورتش سوخته زینب... غم معجر دارد

وحید محمدی

دنیای ما بی کربلا لطفی ندارد

این زندگی بی روضه‌ها لطفی ندارد
دنیای ما بی کربلا لطفی ندارد

تا کربلایت هست بین سینه زن‌ها
طوف حرم، سعیِ صفا لطفی ندارد 

دردم تویی، درمان تویی، آقای عالم
بی تربتت حتی شفا لطفی ندارد

باید برای نوکری خالص شد ارباب
این نوکری با ادعا لطفی ندارد

من مدعی عشق بودم تا که بودم
این ادعا بی ابتلا لطفی ندارد

تا یک قدم سوی تو نزدیکم نیارد
میدانم اصلا اشک ما لطفی ندارد

وقتی میان روضه ها حرف سه ساله است
این گریه های بی صدا لطفی ندارد

بابا رسید از طشت و دختر ناله می زد:
دیر آمدی ای با وفا … لطفی ندارد

حالا که چشمانم نمی بیند رسیدی
ای با وفا حالا چرا؟ … لطفی ندارد

دیر آمدی این آمدن بابای خوبم
حالا که افتادم ز پا لطفی ندارد

وحید محمدی

 

برای دریافت سبک های مداحی به کانال مراجعه فرمائید.

لینک کانال

وسط خیمه ی تو حال و هوا خوب تر است

با شما حال خراب دل ما خوب تر است

وسط خیمه ی تو حال و هوا خوب تر است

 

نیمه شب ها وسط نافله، گریانم کن

سینه زن که بشود اهل بکا خوب تر است

 

همه ی زندگی ام لذّت این نوکری است

من شوم نوکر و ارباب شما، خوب تر است

 

ما نرفتیم پی غیرِ تو ارباب کرم

برسد از تو به ما خیر و عطا خوب تر است

 

تو مریضم کنی و باز شفایم بدهی

برسد از طرفت درد و دوا خوب تر است

 

نجف و مشهد و قم، کاظمیه، مکّه، بقیع

همه خوبند ولی کرببلا خوب تر است

 

باز دلتنگ دو رکعت دمِ بالای سرم

زیر آن قبّه ی تو ذکر و دعا خوب تر است

 

پای شش گوشه زیبای تو هستیم انگار

وسط روضه ی تو حال گدا خوب تر است

 

به خدا گریه ی ما از سَرِ بی تابی نیست

گریه بر داغ دل خسته ی ما خوب تر است

 

اربعینی نرسم پیش تو دق خواهم کرد

اربعین کرببلا از همه جا خوب تر است

 

این همه راه بیایی وسط جمعیت

نرسد هیچ صدایی به صدا خوب تر است

 

ولی ای کاش که گودال کمی خلوت بود

بگذارند زمین جسم تو را خوب تر است

 

کاش قدری پسر سعد تحمّل می کرد

پیش زهرا نشود رأس، جدا خوب تر است

 

لااقل از جلو ای کاش جدا می گردید

گر نبرّند سری را ز قفا خوب تر است

وحید محمدی

 

لینک کانال اشعار و سبک ها در بالای صفحه

با آی دی همین وبلاگ

من زینبم اما کمی نیلی تر از پیش


من آن عقیله، بضعه ی پاک بتولم
من روضه خوان مقتل آل رسولم

من کوه صبرم، داغِ غم بسیار دیدم
من مادرم بین در و دیوار دیدم

من فرق خونین پدر را دیده ام... آه
در طشت خون، لخته جگر را دیده ام... آه

ای وای من دیدم تمام صحنه ها را
بالای تل، غوغای شمر و ضربه ها را

من کاخ ظلم شامیان ویران نمودم
با خطبه های حیدری طوفان نمودم

من کوفه را یک بار دیگر فتح کردم
من شام را با چند دختر فتح کردم

من زیر و رو کردم بساط ظالمان را
من آبرو بردم، تمام کافران را

پیغمبرم، پیغام تو تا شام بردم
اما هزاران سنگِ رویِ بام خوردم

من زینبم با سینه ای خون و دلی ریش
من زینبم اما کمی نیلی تر از پیش

ای عالم و آدم گرفتار و فقیرت
بودم بلاگردان طفلان اسیرت

هر چند زینب بعد تو بی بال و پر شد
هر جا که آمد ضربه ای، زینب سپر شد

از کربلا تا شام خوردم تازیانه
سر تا به پایم گشته چون گل پر نشانه

برخیز و خواهر را ببین، ای یار زینب
من زینب شرمنده ام، سالار زینب

رفتیم از این خاک غربت با رقیه
برگشته ام حالا ببین ... اما رقیه

گریان روضه های توأم یابن فاطمه

گریان روضه های توأم یابن فاطمه
دلبسته ی هوای توأم یابن فاطمه


جز عشق تو به درد دل من دوا نبود
سرخوش از این دوای توأم یابن فاطمه


خیر کثیر ما به خدا گریه بر شماست
ممنونِ این عطای توأم یابن فاطمه


بیمار می شوم که تو تربت به من دهی
در حسرت شفای توأم یابن فاطمه


هر صبح و شام بر غم تو گریه می کنم
دلخونِ ماجرای توأم یابن فاطمه


زهرا گرفت دست مرا، سینه زن شدم
سینه زنِ عزای توأم یابن فاطمه


آب و گل دل همه ی ما ز کربلاست
دلتنگِ کربلای توأم یابن فاطمه


لب تشنه ی غریبِ بدونِ کفن، حسین
گریان روضه های توأم یابن فاطمه

وحید محمدی

سبک های ویژه محرم 96 را در کانال دریافت کنید

لینک کانال در بالای صفحه

رسیده ای وسط کوچه بنی هاشم


برای شهادت امام صادق علیه السلام

کشید بند طناب و تو را زمینت زد
میان کوچه تو را بی هوا زمینت زد

همین که پا شدی از جا دوباره افتادی
دوباره کینه آن بی خدا زمینت زد

بلند شو که دوباره جسارتی نکند
چه ها نگفت به تو، هر کجا زمینت زد

رسیده ای وسط کوچه بنی هاشم
صدای ناله خیرالنسا زمینت زد

صدای سیلی و آن گوشواره می آید
صدای سیلی او بی صدا زمینت زد

فدای گریه تو یا مروج العاشور
همیشه یاد غم کربلا زمینت زد

سری که گشت جدا از قفا شما را کشت
سری که رفت روی نیزه ها زمینت زد

میان شعله به یاد رقیه افتادی
کشید بند طناب و تو را زمینت زد

وحید محمدی. ۲۹ تیر ۹۶

کاسه ی چشم مرا از آب زمزم پر کنید

کاسه ی چشم مرا از آب زمزم پر کنید

کاسه ی خالی من را نیز نم نم پر کنید

من به اینکه روز و شب اینجا بیایم دلخوشم

راضی ام این کاسه را هر بار، کم کم پر کنید

کربلایی شد کسی که صبر او لبریز شد

لطف کرده، کاسه ی صبر مرا هم پر کنید

این همان شورِ غمِ عشقِ حسین بن علی است

سینه ی ما را از این شور دمادم پر کنید

شیعیان باید قیام دیگری بر پا نمود

عالمی را از دم جانم حسینم پر کنید

بر سر نام علی این جنگ ها بر پا شده

هر کجا را باید از این ذکر و پرچم پر کنید

زینبش با دست بسته تا سر بازار رفت

دفتر اشک مرا این بار زین غم پر کنید

بعد از این دیدید اگر که خانمی خورده زمین

دور او را زودتر با چند مَحْرَم پر کنید

وحید محمدی

لینک کانال بالای صفحه

ما را بس است این نمک سفره ی غمت

هر چند زار و زرد و زمین گیر می  شود

نوکر به پای روضه ی تو پیر می شود

با تو سرش همیشه بلند است یا حسین

بی تو میان خلق چه تحقیر می شود

ما را بس است این نمک سفره ی غمت

نوکر کنار سفره ی تو سیر می شود

من بی تو زود می روم از دست یا حسین

دنیا بدون یار نفس گیر می شود

امشب برای ما شب قدر است یا حسین

امشب زیارت همه تقدیر می شود

امضای کربلای مرا زودتر بزن

دارد زیارت نجفم دیر می شود

حیف از تنت که نقش زمین می شود حسین

طعمه برای نیزه و شمشیر می شود

تو می خوری زمین و حرم می خورد زمین

آن وقت هر سگ نجسی شیر می شود

آری تمام عرش خدا گریه می کنند

دستان زینب تو که زنجیر می شود

وحید محمدی

لینک کانال تلگرام بالای صفحه

می کنم در روضه ات یاد محرّم بیشتر

دارم از داغ غمت اشک دمادم بیشتر

چشم هایم می زند باران نم نم بیشتر

 

تو جوادی و کرامت با تو معنا میشود

پس دخیل حاجت باب المرادم بیشتر

 

همسر نامهربان خیلی اذیّت می کند

هرچه او نامهربان تر، شدت غم بیشتر

 

روی خاک حجره میپیچی به خود آقای من

ناله هایت میشود هرلحظه کم کم بیشتر

 

مادرت زهراست آقا آمده بالا سرت

قامتش را کرده این حالات تو خم بیشتر

 

از به خود پیچیدنت اینگونه حاصل می شود:

زهر هر چه تلخ تر سوز جگر هم بیشتر

 

این عطش، این گریه ها، این خنده های زهر دار

شد بساط روضه ات حالا فراهم بیشتر

 

یک طرف این ناله ها، یک سو صدای هلهله

می کنم در روضه ات یاد محرّم بیشتر

 

وحید محمدی

کانال انتشار اشعار و سبک های مداحی

ورود از لینک زیر

https://telegram.me/beithayesookhte

مادرت یک روز من را کربلایی می کنی

بنده ام پس بیشتر من رو به مولا می کنم

تشنه هستم پس همیشه رو به دریا می کنم

روضه گردم آبرویم را به خوبانت بخر

هی خودم را بین خوبان شما جا می کنم

در هیاهوی گناه شهر هی گم می شوم

من خودم را در میان روضه پیدا می کنم

چشم می بندم به سوی تو سلامی می دهم

چشم هایم را میان صحن تو وا می کنم

بی اراده هر زمان که آب می بینم حسین

یاد مشک پاره ی عباس سقا می کنم

تا که می گویم حسین زهرا دعایم می کند

گریه با غم ناله های اشک زهرا می کنم

مادرت یک روز من را کربلایی می کنی

حاجتم را من فقط از او تمنّا می کنم

وحید محمدی

کانال انتشار اشعار و سبک های مداحی

ورود از لینک زیر

https://telegram.me/beithayesookhte

تشنه گذاشت خشکی لب های آب را ...

تشنه گذاشت خشکی لب های آب را
برگشت آن مسیر پر از التهاب را

اصلا دلیل رفتن سقا مشخص است
طاقت نداشت گریه طفل رباب را

آمد عمود و نیت یک استخاره کرد
وا کرد از میان قمر این کتاب را

ناگه صدای خنده لشکر بلند شد
انداخت در میان حرم اضطراب را

ترجیح داد تا که بماند کنار نهر
رویی نداشت تا که ببیند رباب را

وحید محمدی

مثل زهرا جوان شهید شدی ...

آبروی دعا امام حسن

همه ی هست ما امام حسن

سر یک سفره بوده ای عمری

با فقیر و گدا امام حسن

ای کرم خانه های فاطمی ات

تا قیامت به پا امام حسن

جلوه ی اقتدار تو این بود:

صلحِ صبر و رضا امام حسن

صلح تو یک قیام مردانه است

بانی کربلا امام حسن

از همان ابتدا به ما گفتی

آخر روضه را امام حسن

 

ای کرامت گدای درگاهت

حسن یوسف جمال چون ماهت

کوچه در کوچه لیلی و مجنون

صف کشیده است بر سر راهت

کاش روزی بیفتد از توفیق

چشم ما بر جمال دلخواهت

دم به دم می شود خدا را دید

در نفس های قلب آگاهت

غربت مرتضی علی جاری است

بین غم گریه های جانکاهت

بسکه زخم زبان زدند تو را

جگرت لحظه ای نشد راحت

 

زن نامهربان شما را کشت

جور اهل زمان شما را کشت

خون دل خوردی ای عزیز خدا

طعنه های گران شما را کشت

خنده ی تلخ قنفذ نامرد

زخم های زبان شما را کشت

زهر پیش غمت کم آورد و

غم قدّی کمان شما را کشت

بین گودالِ کوچه ای باریک

ضربه ای بی امان شما را کشت

مثل زهرا جوان شهید شدی

کوچه خیلی جوان شما را کشت

 

کوچه گفتم، قرار دل ها رفت

دیده ها تا عروج دریا رفت

مادر آمد کنار دیواری

مردک پست سمت زهرا رفت

رنگ از روی آسمان افتاد

دست نامرد تا که بالا رفت

خورد مادر زمین چنانی که

قوّت از زانوان مولا رفت

ماجرای کبودی صورت

تا شب غسل، چون معما رفت ...

 

وحید محمدی

17 / 9 / 94

 

برای دریافت سبک های سینه زنی مناسبت های مختلف در کانال تلگرام بیت های سوخته عضو شوید.

آدرس کانال: telegram.me/beithayesookhte

رفته بر روی نیزه ها خورشید

کاروان عشیره ی خورشید

وارد قتلگاه خون شده است

کاروانی که محو در معبود

وارد ورطه ی جنون شده است . . .

ادامه نوشته