رسید فصل بهار و بهار ما نرسید

مناجات با امام زمان عج
در آغاز سال جدید

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رسید فصل بهار و بهار ما نرسید
بهار عمر گذشت و نگار ما نرسید

کجاست مرهم غم های بی شمار علی
دوای زخم دل داغدار ما نرسید

به شوق دیدن رویش به صبح خیره شدیم
چقدر خیره شدیم و سوار ما نرسید

کجاست نور امید نجات این عالم
کجاست صبر و قراری، قرار ما نرسید

چقدر چله گرفتیم تا ببینیمش
ولی به منزل مقصود بار ما نرسید

هزار حرف مگو بین سینه بود و کسی
به داد این دل بیمار و زار ما نرسید

چقدر گریه نوشتیم پای غربت او
چقدر گریه نوشتیم... یار ما نرسید

به جد بی کفنش می کنم توسل، چون
به جز حسین کسی هم به کار ما نرسید

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فدای گریه ی آن مادری که می فرمود:
دو قطره آب به این شیرخوار ما نرسید

وحید محمدی
۲۹ اسفند ۱۴٠۱

دائما هجران چرا؟ از وصل هم چیزی بگو

شعر مناجات با امام زمان عج
و گریز به روضه سیدالشهدا علیه السلام

بی سر و سامانم ای محبوب، سامانم بده
تو سر و سامان به این حال پریشانم بده

دائما هجران چرا؟ از وصل هم چیزی بگو
درد دادی خب بیا این بار درمانم بده

باطنا کور است چشمم که نمی بینم تو را
آی خورشید سحر، نوری به چشمانم بده

این گناه افتاده به جانم، نجاتم میدهی؟؟
چشم پاکی مثل چشمان شهیدانم بده

زود می لرزد دلم وقت گناه و معصیت
یا اباصالح خودت قوت به ایمانم بده

از کنار اسم تو ساده گذشتم، عفو کن
با همین یابن الحسن، چشمان گریانم بده

من همیشه روزی اشکی فراوان خواستم
لطف کن در روضه ها اشک فراوانم بده

کربلا، مشهد، نجف، آقا نمی دانم فقط
روزی ام را از همانجا که نمی دانم بده

یک زیارت لطف کن من را ببر با خود حرم
در حرم روضه بخوان، سوز حسین جانم بده

......

با سلام روضه ات بر جان ما آتش بزن:
السلام ای کشته ی دور از وطن، ای بی کفن...

وحید محمدی
۳٠ دی ۱۴٠۱

رو به پیری می رود هر روز نوکر بیشتر

مناجات با امام زمان عج و
گریز به روضه ی حضرت زهرا س

رو به پیری می رود هر روز نوکر بیشتر
گرد پیری می نشیند روی این سر بیشتر

همت حی علی خیر العمل کمرنگ شد
خیر در پرونده ام دارم ولی شر بیشتر

آی آقای عزیز ما بیا برگرد که...
دور از تو می شوم هر روز بدتر بیشتر

از من این من را بگیر و چشم گریانم بده
چون مقرب می شوم با دیده ی تر بیشتر

دیرتر در وا کنی، بر من تفضّل کرده ای
دوست دارم که بمانم پشت این در بیشتر

یا عزیز الله ما را هم به زهرا وصل کن
وصل کن ما را به قدر و نور و کوثر بیشتر

هر کسی دارد ارادت به علیِ مرتضی
پشت او بوده دعای خیر مادر بیشتر

قدر زهرا را کسی نشناخت غیر از مرتضی
قدر او معلوم می گردد به محشر بیشتر

دلخوریم از اهل یثرب، از علی نشناس ها
دلخوریم این روزها از کوچه،... از در بیشتر

آتش اول چوب را سوزاند، اما فکر کن:
عمدتا آتش اثر دارد به معجر بیشتر

وحید محمدی
۱۳ آبان ۱۴٠۱

کنج خانه پدری پیر تو را می خواند

مناجات با امام زمان(عج) و گریز به روضه

عصر هر جمعه ی دلگیر، تو را می خواند
دم به دم کوچه ی تقدیر تو را می خواند

مادری چشم به راه است بیایی از راه
کنج خانه پدری پیر تو را می خواند

ندبه ها اشک شد و از تو نیامد خبری
قطره ی اشک سرازیر تو را می خواند

عالمی منتظر جلوه ی مولایی توست
هر نفس قبضه ی شمشیر تو را می خواند

ننگ بر ما چو ببندیم به غیر از تو امید
صبح و شب عرصه ی تدبیر تو را می خواند

یازده قرن گذشت از غم تنهایی تو
دل وامانده ی ما دیر تو را می خواند

مادری پشت در خانه صدایت می کرد
مادری خسته... زمین گیر تو را می خواند

دارد از حنجره ای خشک صدا می آید
دختری در غل و زنجیر تو را می خواند

از همان ساعت سه ساعت سر ساعت حزن
عصر هر جمعه ی دلگیر تو را می خواند

وحید محمدی
۲۶ مهر ۱۴٠۱

سلام من به تو و بر محرم جدت

مناجات با امام زمان عجل الله فرجه
شب اول محرم

سلام من به تو و بر محرم جدت
سلام من به تو و روضه ی غم جدت

فدای شال سیاهت که پرچم روضه است
دوباره آمده ام زیر پرچم جدت

به زیر چادر زهرا دوباره جمع شدیم
شدیم سینه زن داغ ماتم جدت

چقدر گریه نوشتیم پا به پای لهوف
چقدر روضه کنار مُقرَّم جدت

قسم به گریه ی هر شام و اشک هر صبحت
که اشک گریه کنان است، مرهم جدت

خدا کند که بمیرم غروب عاشورا
میان ذکر مصیبات اعظم جدت

هزار بار نوشتیم روضه را، هر بار
رسیده ایم به آن جسمِ درهم جدت

رسیده ایم به دست بدون انگشتر
رسیده ایم به آن پیکر کم جدت

بیا به مجلس روضه به خاطر عباس
بیا به حق همان قامت خم جدت

وحید محمدی
۶ مرداد ۱۴٠۱
@beithayesookhte

عزیزمانی تو ...

شعر مناجات با امام زمان عجل الله فرجه
و گریز به روضه حضرت زینب علیها السلام

چقدر منتظر و بی قرارمانی تو
شبیه ابر بهاری ز مهربانی تو

حضور گرم تو احساس می شود دائم
همیشه و همه جا در کنارمانی تو

بگیر دست مرا تا به آسمان برسم
منم که اهل زمینم‌، وَ آسمانی تو

کریمی و همه جا حرف این کرامت هاست
خدا کند که مرا هم زِ در نرانی تو

سه شنبه های توسل، میان زائرها
گمان کنم که در این صحن جمکرانی تو

دعای پشت سر ما دعای وتر شماست
شبیه فاطمه در فکر نوکرانی تو

چه حاجتم به دو دنیا، که من تو را دارم
خوشم چو بنده، نوازی، به تکه نانی تو

به یاد نوکری و نوکرت به یادت نیست
به جان فاطمه امّا عزیزمانی تو

خدا کند که بیایی شبی به این روضه
خدا کند که شبی روضه را بخوانی تو

بخوان به یاد غم عمه ای که می فرمود:
عزیز فاطمه، مضروب خیزرانی تو

عزیز فاطمه‌، خواهر نداشتی تو مگر
که جای دامن من، دست این و آنی تو

وحید محمدی
تقبل منا هذا القلیل
۲۹ دی ۱۴۰۰

گذشت فرصت عمرم، سپید شد مویم

شکسته بال و پرم، وا نمی شود بالم
از این خراب تر آقا نمی شود حالم

هنوز هم که هنوز است در مسیر جنون
به پختگی نرسیدم، چو میوه ای کالم

گذشت فرصت عمرم، سپید شد مویم
بدون رؤیت رویت گذشت هر سالم

مرا ببخش که کمتر به یادتان بودم
ببخش، رنگ شما نیست رنگ اعمالم

فدای تار عبایت، بگیر دستم را
بگیر دست دلم را، مریض احوالم

به غیر روضه و گریه، به غیر نور شما
که هیچ نور امیدی نمانده در عالم

میان روضه ی گودال این دلم گیر است
شبیه جد غریبت اسیر گودالم

هنوز هم که هنوز است دل پریشان
صدای نعل جدید و شروع جنجالم

هنوز هم که هنوز است در تب و تابم
هنوز گریه کن روضه های خلخالم

شاعر: وحید محمدی

تحویلم بگیر

مناجات با امام زمان (عج)
و گریزی به مصائب امام حسن مجتبی (ع)

گرچه هستم پست و بی مقدار تحویلم بگیر
خواهشی دارم بیا این بار تحویلم بگیر

اهل دنیا که مرا بد جور دور انداختند
من زمین خوردم، خودت ای یار تحویلم بگیر

یوسف مصری و من هم دست خالی آمدم
آمدم اما سر بازار، تحویلم بگیر

به همه گفتم که من هم نوکرت هستم، نکن
نسبتم را با خودت انکار، تحویلم بگیر

کم که یادت می کنم تو بیشتر یادم بکن
باز هم منت سرم بگذار، تحویلم بگیر

آبروی نوکرت را حفظ کن ای با وفا
پیش مردم دست کم یک بار تحویلم بگیر

از تو خیر دائم و از ما به تو شر می رسد
گرچه دائم دادمت آزار، تحویلم بگیر

جان آقایی که برد از کوچه تا خانه خودش
مادرش را با دو چشم تار... تحویلم بگیر

وحید محمدی
۲۳ مهر ۹۹

ندبه های جمعه را هی خواب می مانم ...

شعر مناجات با امام زمان(عج)

خواستم نزدیک تر باشم به آقایم نشد
تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد

خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم
بند ها را وا کنم از دست و پاهایم نشد

ندبه های جمعه را هی خواب می مانم ببخش
سر به زیرم که میان روضه پیدایم نشد

ظاهراً ذکر تو را می گویم اما باطناً
در میان عاشقانت باز هم جایم نشد

راه دیدار تو اینبار از حرم شد باز، حیف
خواستم تا محضر تو با سرم آیم نشد

گفتمت یک بار در خوابم بیا، جانِ حسن
سر به خاک مقدمت ای یار می سایم، نشد

دائماً می چرخم آقا جان به دور معصیت
از دو چشم خیس تو هربار، پروایم نشد

کربلایم دیر شد، دارم خجالت می کشم
آه آقا جان بگو که وقت امضایم نشد؟

وحید محمدی

بدجور دلتنگ اذان کربلایم

دارد دوباره رنگ می بازد حنایم

پس با چه رویی سوی تو آقا بیایم

دریا تویی، مولا تویی، آقا تویی تو

من دست خالی آمدم، آقا ... گدایم

راه گلویم را دوباره بغض بسته

آقا ببین که در نمی آید صدایم

دستی بکش بر این دل غربت گرفته

شاید کمی آرام گردد دردهایم

پشتم به تو گرم است، از من رو مگردان

من بی تو مثل کودکی بی دست و پایم

آقا زمین خورده دوباره نوکر تو

فکری به حالم کن که مشغول هوایم

این حرف ها، از روی دلتنگی است آقا

بدجور دلتنگ اذان کربلایم

وحید محمدی

خیلی هوای کربلا را دوست دارم

اشک و مناجات و دعا را دوست دارم

این حالت خوبِ بکا را دوست دارم

من دین خود را از رسول الله دارم

زهرا، علی و مجتبی را دوست دارم

مشهد، حرم، پائین پا، صحن گهرشاد

این گنبد و گلدسته ها را دوست دارم

از تو چه پنهان باز دلتنگ حسینم

خیلی هوای کربلا را دوست دارم

آرام کنج دنج روضه می نشینم

هیئت، محرّم، روضه ها را دوست دارم

بالا نیاوردم سرم را تا ببینی

این گریه های بی صدا را دوست دارم

گریان دستّ بسته ی زینب بیا ... آه

من گریه کردن با شما را دوست دارم

وحید محمدی

حرفی که دارم با شما گفتن ندارد

حرفی که دارم با شما گفتن ندارد

 این حرف های بی صدا گفتن ندارد

 

 این دردها درمان ندارد غیر وصلت 

این غصّه ی بی انتها گفتن ندارد

 

 چشم گنهکار من و دیدار رویت

 دردی که باشد بی دوا گفتن ندارد

 

 هر بار توبه کردم و هر بار ... بگذر

 این ماجرای توبه ها گفتن ندارد

 

 آقا اگر کاری برایت کرده باشم

 باشم اگر بی ادعا، گفتن ندارد

 

 هر صبح و شب گریان غمهایت نبودیم

 حال دل این بی وفا گفتن ندارد

 

 آقا خودت یک کربلا روزی من کن

 اصلاً فراق کربلا گفتن ندارد

 وحید محمّدی

برگرد ...

ی حسرت دیدار تو در سینه ی ما
ای عشق تو آبروی دیرینه ی ما
برگرد و غبار دل ما را بتکان
زنگار گرفته روی آئینه ی ما

وحید محمدی

گشتم ولی آقا تو را پیدا نکردم

سالی گذشت اما تو را پیدا نکردم
فکری به حال این دل رسوا نکردم

شرمنده ام آقا، برای دیدن تو
این چشم های خشک را دریا نکردم

پر دارم اما پر نمی گیرم به سویت
بند گناهم را ز پایم وا نکردم

همت برای ترک معصیّت ندارم
گفتم که توبه می کنم اما نکردم

پیش همه نام تو را بردم همیشه
اما خودم را در دل تو جا نکردم

گفتی بیا، من روی گرداندم ز رویت
من با دل تو خوب، اصلا تا نکردم

جز روضه ها ما را پناهی نیست فردا
کاری برای محشر کبری نکردم

چون خواهری که بین مقتل داشت می گشت
گشتم ولی آقا تو را پیدا نکردم

وحید محمدی

بر داغ سید الشهدا گریه می کنی

با غصه های آل عبا گریه می کنی

در اوج روضه های عزا گریه می کنی

ما با گناه اشکِ تو را در می آوریم

از سوز بی وفایی ما گریه می کنی

ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما

می آیی و بدون صدا گریه می کنی

«گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاه»

در مشهد امام رضا گریه می کنی

بر کشته ی فتاده به هامونِ کربلا

بر داغ سید الشهدا گریه می کنی

این روزها به حال دل زینب اسیر

در ماجرای شام بلا گریه می کنی

بر رأس های رفته به بالای نیزه ها

با خیزران و طشت طلا گریه می کنی

حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است

با غصه های آل عبا گریه می کنی

وحید محمدی

کانال انتشار اشعار و سبک های مداحی

لینک در بالای صفحه

به رأس رفته روی نیزه ها قبولم کن

شبی میان همین روضه ها قبولم کن

به حرمت غم آل عبا قبولم کن

درون سینه ی من حبّ مرتضی جاریست

به حق فاطمه و مرتضی قبولم کن

برای اینکه به وصل تو دلربا برسم

گذاشتم همه را زیر پا، قبولم کن

ز لطف بی حدت آقا که کم نمی آید

بیا کرم کن و این دفعه را قبولم کن

گناه کرده ام آقا، ببخش، شرمنده

قبول، من بدم امّا شما قبولم کن

سلام منتقم کشته های دشت منا

به غربت شهدای منا، قبولم کن

به حق آن شهدایی که تشنه جان داد

شبیه تشنه لب کربلا، قبولم کن

--

به ناله های جگر سوز حضرت باقر

به روضه خوان غم نینوا قبولم کن

به لحظه های پر از ماجرای کوفه و شام

به رأس رفته روی نیزه ها قبولم کن

 

وحید محمدی

 

کانال انتشار اشعار و سبک های مداحی

 

ورود از لینک زیر

 

https://telegram.me/beithayesookhte

 

تنهاترین غریب کجایی ظهور کن ...

تنهاترین غریب کجایی ظهور کن

ای بهترین حبیب کجایی ظهور کن

 

آقا بیا دوباره حوالی قتلگاه

پیچیده بوی سیب کجایی ظهور کن

 

بر سینه ی حسین نشسته هنوز هم

این شمر نانجیب کجایی ظهور کن

 

داری شبیه فاطمه ها گریه می کنی

بر گونه تریب ... کجایی ظهور کن

 

بر روی دست باد سوار است روی نی

زلفی که شد خضیب کجایی ظهور کن

 

با جامه های پاره به بازار می رود

این عترت غریب کجایی ظهور کن

 

این خاک، کربلاست و هر روز جاری است

این قصّه ی عجیب کجایی ظهور کن ...

وحید محمدی

هر کس سحر نداشت به معنا نمی رسد

لب های خشک جاده به دریا نمی رسد

باران به خشکی لب دنیا نمی رسد

هر کس که هست مدّعی نوکری تو

سلمان اگر نگشت به منّا نمی رسد

بار گناه باز زمینم زده ببین

اهل گنه به عالم بالا نمی رسد

هر کس سحر نداشت به جایی نمی رسد

هر کس سحر نداشت به معنا نمی رسد

این چشم من لیاقت دیدن نداشته

وقتی به روی یوسف زهرا نمی رسد

حسرت کشیده ام، جگرم تیر می کشد

دستم به دامن تو اماما نمی رسد

گیرم تمام عمر صدایت زدم ولی

بر گوش من صدای تو آقا نمی رسد

---

از انتهای قصّه خبر می رسد که باز

مجنونِ بی قرار، به لیلا نمی رسد

---

این بیت هم بهانه ی دلتنگی من است

تکبیرهای حضرت سقا نمی رسد ...

 

باید انگار به راه شهدا برگردیم ...

باید انگار به راه شهدا برگردیم

باید انگار به آن حال و هوا برگردیم

مثل آن روز که در فکه خدایی بودیم

باید اینبار به میدان بلا برگردیم

کاش مثل شهدا خالص و مخلص بشویم

فارغ از خود بشویم و به خدا برگردیم

باید از مسلک کوفی صفتان توبه کنیم

از نشستن سر محراب دعا برگردیم

منتظر نیست به جز مهدی زهرا احدی

انتظار از طرف اوست که ما برگردیم

حج ما هست همان روز که از بیت الله

با گل فاطمه تا کرببلا برگردیم

روضه یک سنگ نشانیست که ره گم نشود

تا به خون خواهی آن رأسِ جدا برگردیم ...

عصر جمعه بگو کجا باشیم؟

بیش از این کاش با خدا باشیم

بیش از این با تو آشنا باشیم

می شود عاشق تو اهل سحر

باید اهل شب و دعا باشیم

ای خوش آن "قدر" که کنار شما

تا سحر مست ربنا باشیم

تو می آیی اگر که از ته دل

ما بخواهیم با شما باشیم

حسرت چشم های مانده به راه

عصر جمعه بگو کجا باشیم؟

در کنار تو می شود آیا

یک شب جمعه کربلا باشیم؟!

 

کربلا با تو کاش گریان

تن از هم جدا جدا باشیم

روضه اکبر است پس باید

باز در فکر یک عبا باشیم ...

 

وحید محمدی

کانال انتشار اشعار و سبک های مداحی

ورود از لینک زیر

https://telegram.me/beithayesookhte

چقدر حضرت دل غصه جای ما خوردی

چقدر حضرت دل، غصه جای ما خوردی

چقدر طعن و کنایه برای ما خوردی

نشسته ایم و فقط گریه می کنیم آقا

چقدر خون دل از گریه های ما خوردی

تو هر چه زخم که خورده دلت نه از اغیار

از این خراب-دلِ بی وفای ما خوردی

تو در مسیر ظهورت به هر طرف رفتی

به سدّ محکمی از ادّعای ما خوردی

گناه سهم من و گریه قسمت چشمت

چقدر حضرت دل غصه جای ما خوردی

وحید محمدی

کانال انتشار اشعار و سبک های مداحی

ورود از لینک زیر

https://telegram.me/beithayesookhte

جمعه دلگیر می شود بی تو

نوکرت پیر می شود بی تو

از همه سیر می شود بی تو

 

السلام علیک یا مهدی

جمعه دلگیر می شود بی تو

 

چقَدَر بغضِ در گلو مانده

که سرازیر می شود بی تو

 

خواب دیدم که آمدی، این خواب

به چه تعبیر می شود بی تو؟

 

داغ هایی که باز کرده دهان

زخم شمشیر می شود بی تو

 

خاک از ذوالفقار خود برگیر

ظلم تکثیر می شود بی تو

 

ساعت انتقام با وقت

فاطمه دیر می شود بی تو

 

حرف تلخی است، دست زینب هم

باز زنجیر می شود بی تو

 

دوری ات با دلم نمی سازد

نوکرت پیر می شود بی تو

وحید محمدی

کانال انتشار اشعار جدید و سبک های مداحی

ورود از لینک زیر

https://telegram.me/beithayesookhte

آقا بیا تصویر دنیا را عوض کن

آقا بیا تصویر دنیا را عوض کن

یا چشم های خسته ی ما را عوض کن

یا واژه های شعر من را زیر و رو کن

یا حس و حال این غزل ها را عوض کن

یا عشق را تفسیر کن با خنده هایت

یا معنی مجنون و لیلا را عوض کن

وقتی شما باشید دریا بی کران نیست

ای بی کران مفهوم دریا را عوض کن

خیلی عوض کردند دنیا را پس از تو

برگرد و این تغییر بیجا را عوض کن

 

برگرد زهرا مادرت چشم انتظار است

بین در و دیوار خیلی بی قرار است

 

وحید محمدی

کسی خبر برساند به تشنه آب کجاست

خطاست راه بگویید پس صواب کجاست

دوای درد دل این دل خراب کجاست

 

عطش نشسته به چشمم سراب می بینم

کسی خبر برساند به تشنه آب کجاست

 

"خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود"

قنوت سبز دعاهای مستجاب کجاست

 

دلم گرفته، به حال خودم ببارانم

صفای نیمه شب و اشک های ناب کجاست

 

تو را به حضرت زهرا جوابمان نکنی

سلام می دهم آقا، مرا جواب کجاست

 

بیا بیا گل زهرا، علی است منتظرت

گره گشای ز دستان بوتراب کجاست

وحید محمدی

https://telegram.me/beithayesookhte

امسال هم بدون ظهور شما گذشت

طوبی لمن که روز و شبش با شما گذشت
روز و شبش به یاد شما با خدا گذشت

شکر خدا که سال مرا مادرت خرید
امسال من به خدمت خیرالنسا گذشت

با یک نگاه حال مرا رو به راه کن
شب ها بدون گریه و حال بکا گذشت

دور از توام به خاطر بد کردنم به تو
حل می شود تمامی این قصه با گذشت

برگرد ای بضاعت مزجات شهر عشق
آب از سر گدای سر کوچه ها گذشت

یک اربعین تمام نفس های تنگ من
در حسرت زیارت کرببلا گذشت

هر روز گریه می کنی از روضه تنی
کز زیر سم مرکب آن اشقیا گذشت

باید دوباره جار کنم در تمام شهر
امسال هم بدون ظهور شما گذشت

وحید محمدی

https://telegram.me/beithayesookhte

با آمدنت بهار را برگردان

این معنی انتظار را برگردان

بر سینه ی ما قرار را برگردان

گیریم درون این زمستان بلند

با آمدنت بهار را برگردان

 

وحید محمدی

 

چون مرد نبوده ایم آقا پایت ...

عمریست که من برای تو سر بارم

هر جمعه دل تو را که می آزارم،

پنهان ز شما نیست حقیقت من به

این شیوه ی انتظار خود شک دارم

 

چون مرد نبوده ایم آقا پایت

هر جمعه نهاده ایم ما تنهایت

شرمنده ام از نبودنت، می دانم

تقصیر من است این نبودن هایت

 

تا بنده ی عشق و مال دنیا هستیم

دور از نفس امام تنها هستیم

افتاده گره به کارمان از بس که

غافل ز دل یوسف زهرا هستیم

وحید محمدی

https://telegram.me/beithayesookhte

جور دیگری ...

 

رو می کنیم سوی شما جور دیگری

شاید نظر کنی تو به ما جور دیگری

شب های جمعه روضه ما را شما بخوان

ما را ببر به کرببلا جور دیگری

ما گریه می کنیم به لطف نگاه تو

در داغ سیدالشهدا، جور دیگری

توفیق گریه کردن ما را زیاد کن

می خواهم از تو حال بکا جور دیگری

بوی شهید می دهد این روضه های ما

خو کرده ایم با شهدا جور دیگری

مثل همیشه میدهمت با وفا قسم

اما به دست های جدا، جور دیگری

 

 

کانال تلگرام انتشار اشعار و سبک های وحید محمدی:

@beithayesookhte

حلالم کن ...

زیاد خون به دلت کرده ام حلالم کن

تو خوب بوده ای و من بدم حلالم کن

 

چقدر قدر تو مخفی است بین ما مردم

در آسمان و زمین محترم، حلالم کن

 

نه مقبلم نه کمیتم نه محتشم اما

به سوز شاعری محتشم حلالم کن

 

همه امید من این چشم های دریایی است

میان گریه شبی باز هم حلالم کن

 

تو از سلاله زهرای مهربان هستی

به حق فاطمه بی حرم حلالم کن

 

مرا به خیل گناهم نگیر آقا جان

تو را به چادر زهرا قسم حلالم کن

 

به مشک پاره ی عباس و چشم پر خونش

تو را به حق دو دست قلم حلالم کن

 

وحید محمدی

بین ما فاصله ها فاصله انداخته اند . . .

دیدن روی شما کاش میسّر می شد

شام هجران شما کاش که آخر می شد

 

بین ما فاصله ها فاصله انداخته اند

کاش این فاصله با آمدنت سر می شد

 

شهر ما بوی خدا داشت ، دوباره ای کاش

با ظهورت نفس شهر معطّر می شد

 

پاک می شد دل تاریک به لطفت ای کاش

مالک خانهء دل ساقی کوثر می شد

 

طاقتم طاق شد از دوری دلگیر شما

جمعهء آمدنت کاش مقدّر می شد

 

صبح و شب اهل دلی زمزمه می کرد ای کاش

پسری منتقم سینهء مادر می شد

 

کاش می شد حرم از دست تو سیراب شود

دست تو یاور عبّاس دلاور می شد

28 / 5 / 1392

20 : 8 صبح

فتنه در بیان امیرالمؤمنین(ع) : بخوانید