دائما هجران چرا؟ از وصل هم چیزی بگو

شعر مناجات با امام زمان عج
و گریز به روضه سیدالشهدا علیه السلام

بی سر و سامانم ای محبوب، سامانم بده
تو سر و سامان به این حال پریشانم بده

دائما هجران چرا؟ از وصل هم چیزی بگو
درد دادی خب بیا این بار درمانم بده

باطنا کور است چشمم که نمی بینم تو را
آی خورشید سحر، نوری به چشمانم بده

این گناه افتاده به جانم، نجاتم میدهی؟؟
چشم پاکی مثل چشمان شهیدانم بده

زود می لرزد دلم وقت گناه و معصیت
یا اباصالح خودت قوت به ایمانم بده

از کنار اسم تو ساده گذشتم، عفو کن
با همین یابن الحسن، چشمان گریانم بده

من همیشه روزی اشکی فراوان خواستم
لطف کن در روضه ها اشک فراوانم بده

کربلا، مشهد، نجف، آقا نمی دانم فقط
روزی ام را از همانجا که نمی دانم بده

یک زیارت لطف کن من را ببر با خود حرم
در حرم روضه بخوان، سوز حسین جانم بده

......

با سلام روضه ات بر جان ما آتش بزن:
السلام ای کشته ی دور از وطن، ای بی کفن...

وحید محمدی
۳٠ دی ۱۴٠۱

رو به پیری می رود هر روز نوکر بیشتر

مناجات با امام زمان عج و
گریز به روضه ی حضرت زهرا س

رو به پیری می رود هر روز نوکر بیشتر
گرد پیری می نشیند روی این سر بیشتر

همت حی علی خیر العمل کمرنگ شد
خیر در پرونده ام دارم ولی شر بیشتر

آی آقای عزیز ما بیا برگرد که...
دور از تو می شوم هر روز بدتر بیشتر

از من این من را بگیر و چشم گریانم بده
چون مقرب می شوم با دیده ی تر بیشتر

دیرتر در وا کنی، بر من تفضّل کرده ای
دوست دارم که بمانم پشت این در بیشتر

یا عزیز الله ما را هم به زهرا وصل کن
وصل کن ما را به قدر و نور و کوثر بیشتر

هر کسی دارد ارادت به علیِ مرتضی
پشت او بوده دعای خیر مادر بیشتر

قدر زهرا را کسی نشناخت غیر از مرتضی
قدر او معلوم می گردد به محشر بیشتر

دلخوریم از اهل یثرب، از علی نشناس ها
دلخوریم این روزها از کوچه،... از در بیشتر

آتش اول چوب را سوزاند، اما فکر کن:
عمدتا آتش اثر دارد به معجر بیشتر

وحید محمدی
۱۳ آبان ۱۴٠۱

کنج خانه پدری پیر تو را می خواند

مناجات با امام زمان(عج) و گریز به روضه

عصر هر جمعه ی دلگیر، تو را می خواند
دم به دم کوچه ی تقدیر تو را می خواند

مادری چشم به راه است بیایی از راه
کنج خانه پدری پیر تو را می خواند

ندبه ها اشک شد و از تو نیامد خبری
قطره ی اشک سرازیر تو را می خواند

عالمی منتظر جلوه ی مولایی توست
هر نفس قبضه ی شمشیر تو را می خواند

ننگ بر ما چو ببندیم به غیر از تو امید
صبح و شب عرصه ی تدبیر تو را می خواند

یازده قرن گذشت از غم تنهایی تو
دل وامانده ی ما دیر تو را می خواند

مادری پشت در خانه صدایت می کرد
مادری خسته... زمین گیر تو را می خواند

دارد از حنجره ای خشک صدا می آید
دختری در غل و زنجیر تو را می خواند

از همان ساعت سه ساعت سر ساعت حزن
عصر هر جمعه ی دلگیر تو را می خواند

وحید محمدی
۲۶ مهر ۱۴٠۱

سلام من به تو و بر محرم جدت

مناجات با امام زمان عجل الله فرجه
شب اول محرم

سلام من به تو و بر محرم جدت
سلام من به تو و روضه ی غم جدت

فدای شال سیاهت که پرچم روضه است
دوباره آمده ام زیر پرچم جدت

به زیر چادر زهرا دوباره جمع شدیم
شدیم سینه زن داغ ماتم جدت

چقدر گریه نوشتیم پا به پای لهوف
چقدر روضه کنار مُقرَّم جدت

قسم به گریه ی هر شام و اشک هر صبحت
که اشک گریه کنان است، مرهم جدت

خدا کند که بمیرم غروب عاشورا
میان ذکر مصیبات اعظم جدت

هزار بار نوشتیم روضه را، هر بار
رسیده ایم به آن جسمِ درهم جدت

رسیده ایم به دست بدون انگشتر
رسیده ایم به آن پیکر کم جدت

بیا به مجلس روضه به خاطر عباس
بیا به حق همان قامت خم جدت

وحید محمدی
۶ مرداد ۱۴٠۱
@beithayesookhte

گذشت فرصت عمرم، سپید شد مویم

شکسته بال و پرم، وا نمی شود بالم
از این خراب تر آقا نمی شود حالم

هنوز هم که هنوز است در مسیر جنون
به پختگی نرسیدم، چو میوه ای کالم

گذشت فرصت عمرم، سپید شد مویم
بدون رؤیت رویت گذشت هر سالم

مرا ببخش که کمتر به یادتان بودم
ببخش، رنگ شما نیست رنگ اعمالم

فدای تار عبایت، بگیر دستم را
بگیر دست دلم را، مریض احوالم

به غیر روضه و گریه، به غیر نور شما
که هیچ نور امیدی نمانده در عالم

میان روضه ی گودال این دلم گیر است
شبیه جد غریبت اسیر گودالم

هنوز هم که هنوز است دل پریشان
صدای نعل جدید و شروع جنجالم

هنوز هم که هنوز است در تب و تابم
هنوز گریه کن روضه های خلخالم

شاعر: وحید محمدی

چشمی شبیه چشم شهیدانمان بده

مناجات با خدا و گریز به روضه حضرت علی اکبر علیه السلام

حال بکاء و دیده ی گریانمان بده
بغض مدام و اشک فراوانمان بده

این چشم ها که بوی شهادت نمی دهد
چشمی شبیه چشم شهیدانمان بده

همت برای توبه و ترک گناه نیست
اما بیا و قلب پشیمانمان بده

حال خراب این دل ما را درست کن
در بین روضه حال پریشانمان بده

دلمرده ایم بسکه حرم را ندیده ایم
یک یا حسین دم بده و جانمان بده

حالا که راه کرببلا بسته، لطف کن
برگ برات شاه خراسانمان بده

ما و پناهِ درگهِ سلطانِ عالمین
خط امان ز بار گناهانمان بده

جان مؤذن حرم، اذن زیارتِ
پائین پای حضرت جانانمان بده

قربان آن پدر که ز داغ پسر خمید
داغی دگر شبیه علی اکبرش ندید ...

وحید محمدی

سی و یک فروردین هزار و چهارصد

پسر ارشد ارباب ...

شعر ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

آن که تا حشر مرا نوکر حیدر کرده
روزی شعر مرا چند برابر کرده
یا علی های مرا یا علی اکبر کرده

روزی ما همه در دست علی افتاده
سربلندیم درْ این خانه، ولی افتاده

رحمت واسعه از عرش خدا می بارد
گل لبخند به لب های زمین می کارد
پسر ارشد ارباب خوش آمد دارد

بنویسید که فرزند حسین آمده است
بنویسید به او نور دو عین آمده است

ما که دیدیم همه قوت ایمانش را
ما که دیدیم همه رحمت چشمانش را
ما که دیدیم همه سفره ی احسانش را

صف کشیدند گداها که کریم آمده است
صاحب سفره ی احسان قدیم آمده است

صبح امید پس از شام سیاه آمده است
بنویسید که خورشید که ماه آمده است
حسن دوم این قوم ز راه آمده است

دل ارباب جهان در هیجان آمده است
حسنی خُلق ترین، خلقِ جهان آمده است

چه بگوییم در اوصاف حسین و پسرش
چه بگوییم در اوصاف سجود سحرش
چه بگوییم در اوصاف رخ چون قمرش

کرده روشن مه او راه بنی هاشم را
می شود دید در او ماه بنی هاشم را

این پسر نیز همانند علی شیر خداست
ضربه ی تیغ علی ضربه ی شمشیر خداست
در نفس هاش فقط نغمه ی تکبیر خداست

بنویسید که او مست حسین بن علی است
ذوالفقاری است که در دست حسین بن علی است

این پسر یک تنه خود قدرت لشکر دارد
باید او مثل علی تیغ دو دم بردارد
هر چه خوبان همه دارند، فراتر دارد

بنویسید که از رویش علی می بارد
*چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد*

بنویسید علی بن حسین و حسن است
احمد و فاطمه و حیدرِ در یک بدن است
به خداوند که او بند دل پنج تن است

همه ی پنج تن آل عبا را یک جا
هدیه داده است خداوند به ام لیلا

وحید محمدی
۹۹/۱/۱۳

علی بن اربابمان آمده

برای ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

به نام علی و خدای علی
فقط می نویسم برای علی
منم در دو عالم گدای علی
سر و جان و روحم فدای علی

سپردم دلم را به مولا علی
بگو یا علی یا علی یا علی

دوباره تب و تابمان آمده
ببین نور مهتابمان آمده
ببین درّ نایابمان آمده
علی بن اربابمان آمده

گره خورده بنده دلم با علی
بگو یا علی یا علی یا علی

دوباره دو عالم خبر می شود
شب تار غم ها سحر می شود
ببینید غم در به در می شود
حسین بن زهرا پدر می شود

دوباره بزن دل به دریا، علی
بگو یا علی یا علی یا علی

بهشت ولایت ثمر دار شد
دوباره مدینه قمر دار شد
حسین بن زهرا پسر دار شد
تمام دو عالم خبر دار شد

که آمد دوباره به دنیا، علی
بگو یا علی یا علی یا علی

سر و روی او مثل پیغمبر است
وقارش که مثل خود مادر است
قدم می زند، جلوه ی حیدر است
شبیه علی اول و آخر است

خدایی که دارد تماشا، علی
بگو یا علی یا علی یا علی

علی نه بگو نور هر انجمن
علی نه بگو مظهر پنج تن
نبی و وصی هر دو در یک بدن
و نیمش حسین است و نیمش حسن

چه زیبا چه زیبا چه زیبا علی
بگو یا علی یا علی یا علی

گره خورده دل ها به گیسوی او
عجب محشری روی دلجوی او
چه تیغی است در کنج ابروی او
الهی شوم بنده کوی او

بخوان با نفس های زهرا، علی
بگو یا علی یا علی یا علی

وحید محمدی
۹۹/۱/۱۷

دخیلم به موی تو یابن الحسین

مناجات و مدح امام سجاد علیه السلام

ارادت به نام علی دارم و
پناهی به بام علی دارم و
دلی مست جامِ علی دارم و
مدال غلامِ علی دارم و

به این نوکری و ارادت خوشم
خوشم در هوایت نفس می کشم

دخیلم به موی تو یا بن الحسین
دو دستم به سوی تو یابن الحسین
من و آرزوی تو یابن الحسین
فدای عموی تو یابن الحسین

دخیلم دخیل ضریحی که نیست
پناه من خسته غیر از تو کیست

به نام ابالفضل راهم بده
نگاهی دمی بر نگاهم بده
ببین خسته جانم، پناهم بده
برات خلاص از گناهم بده

فدای تو و نام تو یا علی
رسیدم سر بام تو یا علی

تو که آمدی سجده ها پا گرفت
عبادت به لطف تو معنا گرفت
دعا با دعای تو بالا گرفت
دعای قنوت تو ما را گرفت

به یک ربّنایت حسینی شدیم
به لطف دعایت حسینی شدیم

تویی زینت ذکر و سجاده ها
تویی مستی ناب این باده ها
تویی محور صبر آزاده ها
رهایم نکن در دل جاده ها

رهایم کنی راه گم می کنم
تو را گاه و بی گاه گم می کنم

خودت حیدری، خطبه ات حیدری
تو خود در عمل حیدر دیگری
لبی تر کنی، بس که دل می بری،
به پا می کنی در دلم محشری

اگرچه تو را بین زنجیر دید
تو را کوفه در هیبت شیر دید

شب ظلمت و غم به سر می رسد
زمان طلوع سحر می رسد
شبی از مدینه خبر می رسد
از این خاندان یک نفر می رسد

که بانی ایوان طلا می شود
مدینه خودش کربلا می شود

وحید محمدی
۹۹/۱۲/۲۸
 

روضه هایش ذکر بابا آب بود

روضه برپا بود هر جا آب بود
روضه هایش ذکر بابا آب بود
مقتل جانسوز آقا آب بود:
تشنه لب بود آه اما آب بود

روضه خوانش گاه ظرفی آب شد
گاه گاهی روضه خوان قصاب شد

ماجرای آب آبش کرده بود
غصه ی ارباب آبش کرده بود
مادری بی تاب آبش کرده بود
دختری بی خواب آبش کرده بود

یا خودش بارید دائم یا رباب
روضه می خواندند هر دم با رباب

پیکری را بر زمین پامال دید
شمر را در گودی گودال دید
عمه را بالای تل بی حال دید
لشکری را در پی خلخال دید

هجمه ی شمشیرها یادش نرفت
سنگ ها و تیرها یادش نرفت

هم به تن رخت اسارت دیده بود
خیمه را در وقت غارت دیده بود
از سنان خیلی جسارت دیده بود
از حرامی ها شرارت دیده بود

آتش بی داد دنیا را گرفت
شمر آمد راه زن ها را گرفت

عمه را با دست بسته می زدند
با همان نیزه شکسته می زدند
بچه ها را دسته دسته می زدند
می شدند آنقدر خسته... می زدند

تازیانه جای طفلان خورده بود
زین جهت خیلی به زینب برده بود

با تنش زنجیرها درگیر بود
در غل و زنجیر امّا شیر بود
از نگاه حرمله دلگیر بود
اوجوان بود آه امّا پیر بود

ماجرای شام پشتش را شکست
غصه های شام پشتش را شکست

کوچه های شام پیرش کرده بود
شهر و بار عام پیرش کرده بود
سنگ روی بام پیرش کرده بود
طعنه و دشنام پیرش کرده بود

بی هوا عمامه اش آتش گرفت
مثل زهرا جامه اش آتش گرفت

درد و رنج و غصه ی بسیار دید
از زبان شامیان آزار دید
خواهرانش را سر بازار دید
عمه را در معرض انظار دید

بزم مِی بود و سر و طشتی طلا
خیزران بود و عزیز مصطفی

نیزه بازی با سرش هم جای خود
بوریا و پیکرش هم جای خود
دست بی انگشترش هم جای خود
ماجرای خواهرش هم جای خود

خاک را همسایه ی افلاک کرد
خواهرش را در خرابه خاک کرد

وحید محمدی - ۲۴ شهریور ۹۹

چیزی از پیکر نمانده


شعر روضه دفن شهدای کربلا

تن ها به روی خاک مانده، سر نمانده
چیزی به غیر از خاک و خاکستر نمانده

جسم جوانان بنی هاشم به خاک است
لشکر نمانده، ساقی لشکر نمانده

با احتساب آتش خیمه یقینا
چیزی برای دفن از اکبر نمانده

با احتساب نعل های تازه حتماً
چیزی هم از قنداقه ی اصغر نمانده

زیباترین پروانه در گودال مانده
پروانه ای که در تن او پر نمانده

مادر کنار پیکرش روضه گرفته
نایی برای گریه اش دیگر نمانده

تقصیر قلب سنگ نیزه دارها شد
حالا کنار او اگر خواهر نمانده

آقا رسید و دید از نزدیک انگار
انگشت آقا نیست، انگشتر نمانده!

گفتند با گریه که آقا جز حصیری
چیزی برای دفن این بی سر نمانده

پیچید پیکر را میان بوریا و
فرمود آقا: چیزی از پیکر نمانده

با احتساب ضربه های آخر شمر
حتما دگر چیزی از این حنجر نمانده

وحید محمدی
۹۹/۶/۱۲

هر کس ادب کرده به تو تاج سر ماست

شعر ابتدای جلسه
مناجات با امام حسین علیه السلام

و گریز به روضه ی ورود کاروان به کربلا

بهتر که این دل دست تو دلبر بیفتد
ای کاش دل در دام تو با سر بیفتد

این دل بمیرد بهتر از آنکه مبادا
در بند دام دلبری دیگر بیفتد

هر کس ادب کرده به تو تاج سر ماست
هر کس به پایت پا نشد، بهتر بیفتد

در کار ما اصلا گره بنداز، شاید
دست تو روزی کار این نوکر بیفتد

فردا تمام حشر دنبال تو هستند
ای کاش راه ما به تو، محشر بیفتد

ای کاش که پرونده ی اعمال من هم
آن روز دست حضرت مادر بیفتد

این بیت های آخرم را روضه بِنْویس
تا اشک از این چشم های تر بیفتد
......
اینجا همان جایی است که فرمود حیدر:
روی زمین هفتاد و دو سرور بیفتد

برگرد آقا قبل از آنکه چشم شومی
بر قد و بالای علی اکبر بیفتد

برگرد قبل از آن که راه تیرهاشان
با حنجر پاک علی اصغر بیفتد

برگرد آقای غریبم قبل از آنکه
این ساربان در فکر انگشتر بیفتد

برگرد آقا قبل از آنکه شمر دون با
خنجر به جان گودی حنجر بیفتد

برگرد قبل از آنکه جسمت روی سینه
در گودی گودالشان بی سر بیفتد

طاقت ندارد خواهرت زینب ببیند
در چنگ های گرگ این پیکر بیفتد

ای وای اگر بی دست از مرکب، سواری ...
ای وای اگر از ناقه ای دختر بیفتد

وحید محمدی
۹۹/۵/۲۷

شبیه حضرت زهرا زمین زدند تو را

هزار مرتبه شکر خدا که شیعه شدیم

به سینه مُهر ولای علی نشانه زدیم

غلام خانه ی اولاد مصطفی هستیم

و دل به ریشه ی خاکی چادری بستیم،

که گفته اید دو عالم گدای مادر ماست

که خلق عالم و آدم برای مادر ماست

به لطف درس تو ما شیعه ایم شکر خدا

به زیر دین شمائیم تا ابد آقا

تو شیعه را نه، که اسلام را بنا کردی

چه مکتبی تو از این درس ها به پا کردی

هزار حوزه و مکتب به پا شده امّا

هنوز هم نرسیده به ابتدای شما

اگر چه این همه عالِم به حوزه ها هستند

هنوز جیره خور سفره ی شما هستند

سلام ما به شما ای سلاله ی پر نور

سلام ما به شما یا مروج العاشور

نشسته ایم در این روضه ها کنار شما

که اشک ما بشود مایه ی قرار شما

چقدر گریه نوشتی به پای عاشورا

چقدر روضه نوشتی برای عاشورا

به داغ پیکر اکبر چقدر باریدی

به یاد حنجر اصغر چقدر باریدی

به دست بسته ی زینب چه گریه ها کردی

چه گریه ها که به دست ز تن جدا کردی

چقدر حسّ عجیبی حکایتت دارد

چه ماجرای غریبی شهادتت دارد

اسیر داغ شمائیم و سینه می کوبیم

به سینه از غم داغ مدینه می کوبیم

دوباره هیزم و آتش، دوباره دود سیاه

دوباره روضه زهرا، دوباره گریه و آه

تو را چو جدّ غریبت کشان کشان بردند

میان خنده اوباش و این و آن بردند

میان کوچه ی غم ها زمین زدند تو را

شبیه حضرت زهرا زمین زدند تو را

درست ... اینکه زمین خوردی و پر از دردی

اگرچه پیر، ولی بازهم شما مردی

خدا کند که دگر مادری زمین نخورد

به پیش چشم ترِ دختری زمین نخورد

وحید محمدی

اجرای این شعر توسط آقای سیدرضا نریمانی

چشم های نجیب یعنی تو

چشم های نجیب یعنی تو

غرق در عطر سیب یعنی تو

السلام ای کریم آل الله

به غمِ دل طبیب یعنی تو

و لسان شکور یعنی تو

و نگاه منیب یعنی تو

ای فدای مزار ویرانت

در مدینه غریب یعنی تو

نیمه شب چشم های بارانی

کودک غم نصیب یعنی تو

و زمان گذشتن از کوچه

گریه های عجیب یعنی تو

بانی روضه ها سلام آقا

شور ابن شبیب یعنی تو

خون دل بر محاسنت جاریست

شاه شیب الخضیب یعنی تو

روضه خوان غریب عاشورا

معنی آیه های اعطینا

تو نگار مدینه ای آقا

سفره دار مدینه ای آقا

وجناتت محمدی، نبوی

سکنات تو فاطمی، علوی

ضرب شمشیر تو شبیه علی

یکه تازی، تو فاتح جملی

وقت دیدار با خدا حالت

می شود باز تا خدا بالت

یوسف اهل بیت پیغمبر

ای امام و امیر بی یاور

ای غریب مدینه، بر تو حسن

تهمت کفر می زند دشمن

خون دل خوردی از زمانه زیاد

می کنی یاد تازیانه زیاد

یاد آن روزهای کودکی ات

روزهای عزای کودکی ات

کوچه ای تنگ و کوچه ای باریک

سینه ای سنگ و سینه ای تاریک

صحنه هایش هنوز یادت هست

راه را بی حیایِ بی دین بست

کوچه را بست، ماجرا بد شد

دست نامرد از سرت رد شد

مادر افتاد، گوشوار افتاد

مادری با دو چشم تار افتاد

جای پایی روی پرش مانده

رد خون روی معجرش مانده

لاله مویت طفی خزانی شد

بین آن کوچه قد کمانی شد

گرد ماتم نشست بر رویت

در جوانی سپید شد مویت

وحید محمدی

ای ابتدای غربت بی انتها فرات

ای ابتدای غربت بی انتها فرات
ای شاهد همیشگی ماجرا فرات
با دسته بسته رفتم از این کربلا فرات
با داغ مانده بر دلم از یار رفته ام 

واللهِ پیر کرده مرا در جوانی ام
خرده مگیر نیلی ام و ارغوانی ام
دانی چرا چنین شده قد کمانی ام؟
تا شام رفته ام، سر بازار رفته ام

آه ای فرات، خسته ام از ماجرای شمر
یادم نرفته طعنه و آن حرف های شمر
مانده هنوز روی پرم، جای پای شمر
با چشم تار و پای پر از خار رفته ام

آه ای فرات رنگ پر و بالمان که هیچ
آه ای فرات خستگی حالمان که هیچ
آه ای فرات زیور و خلخالمان که هیچ
بی معجر از میانه ی انظار رفته ام

بشنو که داغ روی دلم گشته منجلی
بازار شام و حرمله و دختر علی!!
آهسته تر که بلکه عمو نشنود ولی
با عمه ام به مجلس اغیار رفته ام

وحید محمدی

درد و درمان ما امام رضاست

درد و درمان ما امام رضاست
راحت جان ما امام رضاست
ما غلامان حضرتش هستیم
شاه و سلطان ما امام رضاست

گرچه سلمان او نشد باشیم
عشق و ایمان ما امام رضاست
جان نوکر چه قابلی دارد
جان و جانان ما امام رضاست
آیه آیه کلام او نور است
تلو قرآن ما امام رضاست
جان ایران ماست معصومه
قلب ایران ما امام رضاست
قول داده به داد ما برسد
مرگ آسان ما امام رضاست

کاش آن لحظه ها رضا برسد
وقت مردن به داد ما برسد

بندگی بی بلا نمی چسبد
عاشقی بی خدا نمی چسبد
نیمه شب بی دعا و ذکر و نماز
نیمه شب بی بکا نمی چسبد
به همان مهربانی اش، به خدا
زندگی بی رضا نمی چسبد
این شلوغی خودش صفا دارد
حرمش بی گدا نمی چسبد
یاد داده خودش به ابن شبیب
گریه بی کربلا نمی چسبد

روزی ام کن بلا کشیدن را
با رضا تا خدا رسیدن را

تو کریمِ کریم ها هستی
شاه ما از قدیم ها هستی
نه به فکر کبوتران تنها
یاد این یا کریم ها هستی
تو امام الرئوف دنیایی
تو امام رحیم ها هستی
راه دادی به راه گم کرده
تو به فکر رجیم ها هستی
ما یتیمان آل طاهائیم
تو که یار یتیم ها هستی
دست ما را بگیر آقا جان
تو کریمِ کریم ها هستی

ما نداریم غیر این درگاه
بارها داده ای تو بر ما راه

در جوار شما چه غم داریم
دین و دنیا کنار هم داریم
ما کنار تو دلخوشیم آقا
با تو ای مهربان چه کم داریم؟
لذتی از بهشت بالاتر
حس و حالی که در حرم داریم
سر این سفره میهمان توایم
بابی از برکت و کرم داریم
سمت باب الجواد می آییم
قدی از احترام خم داریم

پدر و مادرم فدای شما
ای امامم، سرم فدای شما

می رسد دائما عطا از تو
ابتلا از من و دوا از تو
شب میلاد در حرم دیدیم
دم به دم می رسد شفا از تو
یک سلام از حریم قم با من
سفر مشهد الرضا از تو
هر چه برکت رسیده بر دل ما
یا که از قم رسیده یا از تو
و دو رکعت نماز بالا سر
از من و، رحمت و رضا از تو
ای کرامت نمی ز بارانت
می رسد رزق کربلا از تو

کاش درد مرا دوا بدهی
عیدی ام را تو کربلا بدهی

وحید محمدی

همه باورم امام رضا

همه باورم امام رضا
سید و سرورم امام رضا
شاه بی تاج تخت مایی تو
صاحب کشورم امام رضا
به فدای شما و اجدادت
پدر و مادرم امام رضا
بوده از کودکیْم تا حالا
سایه ات بر سرم امام رضا
گم شدم چند مرتبه، دو سه بار
در هوای حرم امام رضا
حس طوف ضریح زیبایت
داده بال و پرم امام رضا
هر زمان کار من گره خورده
بوده ای یاورم امام رضا
شرط توحید را پذیرفتم
شیعه ی حیدرم امام رضا
با تو سلمانم و اباصلتم
بی تو من کافَرم امام رضا
بی تو خیلی خرابم آقاجان
با تو من بهترم امام رضا
مثل آن پیرمرد سلمانی
لحظه ی آخرم ... امام رضا

وحید محمدی

از روی تخته ی در، پیکر او بردارید

کیست این مرد که اوصاف پیمبر دارد

از قدم تا به سرش هیبت حیدر دارد

بی عصا آمده و حضرت موسی شده است

ریشه در سلسله ی حضرت جعفر دارد

بی سبب نیست اگر حاجت ما را داده

به لبش زمزمه ی سوره ی کوثر دارد

دلم از سوز غمش در تب و تاب افتاده

دلم از سوز غمش داغ مکرّر دارد

چند وقتی است که دنبال اجل می گردد

کنج زندان بلا روضه ی مادر دارد

چند وقتی است تنش سخت به هم ریخته است

اینقَدَر زخم، روی پیکر لاغر دارد

از روی تخته ی در، پیکر او بردارید

چند تا خاطره ی سوخته از در دارد

با عبا زود بپیچید به هم پایش را

اینکه اینگونه تنش ریخته دختر دارد

پیکرش از چه چنین بین گذر افتاده

یک نفر نیست تنش را ز زمین بر دارد

لا اقل چند کفن بهر تنش آوردند

دست کم روی تن سوخته اش سر دارد

پسرش آمده بالای سرش اما باز

روضه خوان دل من روضه ی اکبر دارد

همه جا را تن صد چاک علی می بینم

بس که در پیکر خود زخم ز خنجر دارد

 

وحید محمدی

لینک کانال اشعار و سبک ها در بالای صفحه

تو مراد دل ما را بده آقای کریم


تو که از نسل کریمانی و آقا هستی

حسنی گشته ترین سید دنیا هستی
آن ضریحی که ندارد به شما بخشیده
تو حرم دار حسن، زاده زهرا هستی
آمدم کاسه خالی مرا پر بکنی
تو که در جود، چنان وسعت دریا هستی
تو که در نزد امامان همه سلمان بودی
می‌شود گفت خودت صاحب «منّا» هستی
ذوب در بحر پر از نور ولایت بودی
مظهر بندگی و خوبی و تقوا هستی
زائر کوی تو زوار حسین بن علی است
بی سبب نیست اگر قبله‌ی دل‌ها هستی
تو مراد دل ما را بده آقای کریم
تو که از نسل کریمانی و آقا هستی

وحید محمدی

دریا دل سپاه محرم بلند شو

دریا دل سپاه محرم بلند شو
باب الحوائج همه عالم بلند شو

نقش زمین، میانه ی صحرا چه می کنی
لب تشنه در میان دو دریا چه می کنی

ای تکیه گاه خیمه ی خواهر بلند شو
ای کاشف الکروب برادر بلند شو

دارد مصیبت از همه جا می رسد اخا
بعد از تو ناله ام به کجا می رسد اخا

باور نمی کنم که سرت را شکسته اند
ای مرغ عشق، بال و پرت را شکسته اند

پشت و پناه اهل حرم پا نمی شوی؟
با این حساب بین عبا جا نمی شوی

پرچم به دوش لشکر زهرا بلند شو
پشت و پناه زینب کبری بلند شو

دارد سپاه حرمله لبخند می زند
بر دست های خواهر تو بند می زند

دستی که نیست تا که مرا یاری ام کنی
فکری به حال زخم دل کاری ام کنی

پشت و پناه خیمه ی ما اینچنین نرو
صد پاره می شود دل ام البنین نرو

دستی بگیر زیر پر خواهرت، بمان
نامحرم است همسفر خواهرت، بمان

باشی کسی برای اسارت نمی رود
دار و ندار خیمه به غارت نمی رود

باشی کسی که دست به چیزی نمی زند
باشی کسی که حرف کنیزی نمی زند

ای غیرت همیشه ی حیدر بلند شو
پشت و پناه غربت خواهر بلند شو

وحید محمدی

کام خشکی تا به دریا می رسد

کام خشکی تا به دریا می رسد

یک سلام از ما به آقا می رسد

انقلاب عشق بر پا می کند

بیرق آقا به هر جا می رسد

بانگ هیهات حسینی دیر و زود

عاقبت تا کل دنیا می رسد

سربلند روضه هایش می شویم

رزق اشک از سمت بالا می رسد

از سر این سفره های هیئتی است

هر چه از خیرات ما را می رسد

از گدایی در این خانه است

آن غلامی که به هر جا می رسد

ما فقیرانیم و از کرببلا

سالی یکبارش به ماها می رسد

نور این اشکی که زهرا می خرد

وقت وانفسای فردا می رسد

روضه بر پا می شود وقتی به حشر

پیرهن در دست، زهرا می رسد

گریه کن بی بی است وقتی که حسین

با سری مثل معما می رسد ...

 

 به کانال انتشار اشعار و سبک های نگارش شده توسط وحید محمدی بپیوندید.

و شهید شما شدن عشق است ...

خلق و خوی و خصال دخترها

بیشتر می رود به مادرها

دختران می زنند چون مادر

گره محکمی به معجرها

دختران عشیره زهرایند

مردهای عشیره حیدرها

موقع پهن کردن سفره

کمک مادرند دخترها

خورده نان های سفره ی مولا

می رسد بیشتر به قنبرها

عشق هم نیست بی شباهت به

حس بین تو و برادرها

زیر پایت نگاه کن بی بی

می خورد چشمتان به نوکرها

درک اوج کرامتت دارد

بیشتر بستگی به باورها

 

پیش مردم بدم نکن بی بی

دست خالی ردم نکن بی بی

 

آیه آیه، خدا خدا زینب

نور توحید هل اتی زینب

راحت روح مصطفی زهرا

راحت روح مرتضی زینب

قاری خطبه های یاحیدر

جلوه ی صبر مجتبی زینب

ای امام یقین و صبر و رضا

مظهر عفّت و حیا زینب

شیرِ مردان کربلا عبّاس

شیرِ زن های کربلا زینب

در مقامات عشق باید گفت

ما کجا و شما کجا زینب

به یقین در مقام تو جاری است

حکم کلی "انّما" زینب

و کتاب شکوه تو درس است

لفظ لفظ و هجا هجا زینب

با تمام وجود می گویم

السلام علیکِ یا زینب

 

السلام علیک، بی تابم

جان مولا بیا و دریابم

 

پر زدم باز در هوای شما

در هوای پر از خدای شما

وقتی از راه آمدی خم شد

آسمان بوسه زد به پای شما

سال ها مانده بر دلم بی بی

داغ دیدار کربلای شما

مشهد من به جای معصومه

کربلا رفتنم به جای شما

همه ی حاصلم فدای علی

جان ناقابلم فدای شما

مدح خواندن فقط برای علی

روضه خواندن فقط برای شما

 

زینبیه فدا شدن عشق است

و شهید شما شدن عشق است

 

نوکر بی وفا نمی خواهی

من گدایم گدا نمی خواهی

رو سیاه همیشه را بی بی

آه می خواهی یا نمی خواهی

به خدا خوب می شوم یک روز

حرّ شرمنده را نمی خواهی؟

به جوانی اکبرم بپذیر

و نگو که مرا نمی خواهی

می شود باز هم بپرسی که

سینه زن، کربلا نمی خواهی؟

بین این شاعران درباری

شاعری بی نوا نمی خواهی؟

 

بی نوایم بیا قبولم کن

و برای خدا قبولم کن

 

مست این حس ناب می مانیم

نوکر بوتراب می مانیم

به شهیدان تو بدهکاریم

وای اگر بی جواب می مانیم

تا دعاهای مادرت زهرا

بشود مستجاب می مانیم

با علی عهد بسته ایم امروز

پای این انقلاب می مانیم

پای این بیرقیم و منتظر

شمس پشت حجاب می مانیم

 

در دل ماست شور هم عهدی

تا بیاید ندا ... انا المهدی

وحید محمدی

کانال انتشار اشعار آئینی وحید محمدی

telegram.me/beithayesookhte

دوباره آمده ام ...

دوباره آمده ام، پس کسی صدا کرده

میان این همه مردم مرا سوا کرده

 

دعای خیر کسی پشت سینه زن ها هست

چقدر فاطمه در حق ما دعا کرده

 

همیشه حب تو جاری است در دل شیعه

خدا اراده ی خیری برای ما کرده

 

به حق گریه زینب خدا بیامرزد

هر آنکسی که مرا با تو آشنا کرده

 

به این حرارت در سینه ها قسم آقا

غم تو در دل ما کربلا به پا کرده

 

تمام خلق به فردای حشر گریانند

به جز هر آنکه برای تو گریه ها کرده

 

دو ماه گریه نوشتیم پا به پای لهوف

دو ماه با غم تو شیعه ات صفا کرده

 

 کم است گریه ماها که گریه بر غم تو

به آب ماهی و مرغان در سما کرده

 

 رضا نموده خدا را برای محشر خود

هر آنکسی که تو را از خودش رضا کرده

 

قسم به چادر زهرا تو حاجتم هستی

همیشه اشک غمت حاجتم روا کرده

 

 شنیده ایم سرت را گذاشت کنج تنور

تنور با سر از تن جدا چه ها کرده

این کوفه شکست حرمت زینب را

دیدند همه ابهت زینب را

مانند علی بلاغت زینب را

سخت است ولی حسین تو شاهد باش

این کوفه شکست حرمت زینب را

 

وحید محمدی

@beithayesookhte

نور ...

بالا بگیر دست دعا را به سوی نور

زانو بزن درون حرم رو به روی نور

 

لب تازه کن به آب شفا خانه اش کمی

بوسه بزن به خاک حریمش به کوی نور

 

کم کم قدم قدم قدمی پیشتر گذار

زلفی گره بزن به ضریحش، به موی نور

 

پر می شود درون حرم از هوای عشق

پیچیده در حوالی این بقعه بوی نور

 

حالا تمام ثانیه ها جور دیگری است

راز و نیاز، طوف حرم، گفتگوی نور

 

وحید محمدی

24 / 5 / 94

ای مسلمان شده ات راهب نصرانی ها

عشق معناست ولی عشق تو پر معنا تر

شور غوغاست ولی شور غمت غوغا تر

 

چشم با اشک به دامان محبّت زیباست

اشک زیباست ولی در حرمت زیبا تر

 

 

کعبه مشتاق طواف است به شش گوشه تو

کعبه بالاست و شش گوشهء تو بالا تر

 

عرش یک گوشهء بین الحرمین است لذا

عرش اعلی است و بین الحرمین اعلی تر

 

 

جان از آن تازه جوانی که ز خونش بنوشت :

مرگ در کام من از شهد عسل احلی تر

 

رفت در حسرت خاک قدمش چشم رکاب

آمد از سرو اذان گوی حرم رعنا تر ...

متن کامل شعر در ادامه مطلب

ادامه نوشته

صد شکر ...

صد شکر که عاشق حسینم کردند

                        دیوانه ی بیــن الحرمیـــنــم کـــردند

با نگاه آسمونیتون ارباب ...

با نگاه آسمونیتون ارباب ...

شور زیبا

شعر و سبک

دانلود سبک

سر مو های سرم دعوا بود ...

همه جا در نظرم دعوا بود

پیش چشمان ترم دعوا بود

عصر آن روز که رفتی بابا

همه جا دور و برم دعوا بود ...

ادامه نوشته

صلح با دشمن خونخوار به مولا ننگ است ...

شعری اخلاقی - سیاسی + چند بیت روضه در آخرین ابیات ...

بسم الله ...

رهروان ، گوش به فرمان ولی باید بود

هوش ... عمّار ره سیّد علی باید بود

 

قصّه امروز همان قصّهء تلخ جنگ است

صلح با دشمن خونخوار به مولا ننگ است ...

ادامه نوشته