چشم ها نم نمک از داغ شما می بارید
من که با تربت تو کام لبم باز شده
اصل این نوکریم از ازل آغاز شده
مادرم درس غلامی تو ام می آموخت
اولین پیرهن مشکی من را می دوخت
خاطرم هست مرا مجلس روضه می برد
خاطرم هست مرا دست ابالفضل سپرد . . .
+ نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 12:51 توسط وحید محمدی
|
این ابیات بهانه ی عرض ارادتی است