پدر نیمه شب سفرهء ایتام منم . . .
آن که خون شد دلش از گردش ایام منم
پدر نیمه شب سفرهء ایتام منم
سالها خون جگر شد همهء حاصل من
با غم و غصّه و ماتم همه همنام منم
خون دل خوردم و از خون دلم دم نزدم
کوه صبرم که من از غصّه و غم دم نزدم
داغ زهرا به جوانی به خدا پیرم کرد
ولی از حادثهء قامت خم دم نزدم
خون دل خورد دل چاه ولی صبر نمود
مثل کوهی به غم بی بدلی صبر نمود
همه دیدند چه شد پشت در و زهرایم
پیش چشمم به زمین خورد ، علی صبر نمود
غصّهء یار جوان بود و علی تنها بود
بازو و زخم نهان بود و علی تنها بود
کوچه ها غرق تماشای نگاهی نا مرد
همه جا زخم زبان بود و علی تنها بود بخوانید : زیبایی های دین . . .