عاقبت خواهرت انگشت نما شد، بد شد

شعر روضه حضرت ابالفضل علیه السلام
تاسوعای محرم ۱۴٠۳
زبان حال حضرت زینب(س)

بعدِ تو خیمه ی ما غرق عزا شد، بد شد
کمر شاه که از داغ تو تا شد، بد شد

لشکر نیزه و شمشیر و عصا ریخت سرت
از تنت دست جدا... دست جدا شد، بد شد

بین ابروی تو را فاصله انداخت عمود
فرقت ای ماه بنی عشق دو تا شد، بد شد

شاهِ تنها شده بعد از تو، زمین گیر شد و
وسط گودی گودال چه ها شد... بد شد

شمر فهمید که عباس ندارم... شر شد
قائله دور و بر خیمه به پا شد، بد شد

رفتی و بعد تو ای سرو دل آرا، به حرم
پای شمر و شبث و حرمله وا شد، بد شد

احترامم سر جا بود ولی بعد از تو
این اسارت که چنین قسمت ما شد، بد شد

سر تو رفت به نیزه، سر ما داد زدند
به خدا خون به دل آل عبا شد... بد شد

سر هر کوچه و بازار به ما خندیدند
عاقبت خواهرت انگشت نما شد، بد شد

وحید محمدی

دریا دل سپاه محرم بلند شو

دریا دل سپاه محرم بلند شو
باب الحوائج همه عالم بلند شو

نقش زمین، میانه ی صحرا چه می کنی
لب تشنه در میان دو دریا چه می کنی

ای تکیه گاه خیمه ی خواهر بلند شو
ای کاشف الکروب برادر بلند شو

دارد مصیبت از همه جا می رسد اخا
بعد از تو ناله ام به کجا می رسد اخا

باور نمی کنم که سرت را شکسته اند
ای مرغ عشق، بال و پرت را شکسته اند

پشت و پناه اهل حرم پا نمی شوی؟
با این حساب بین عبا جا نمی شوی

پرچم به دوش لشکر زهرا بلند شو
پشت و پناه زینب کبری بلند شو

دارد سپاه حرمله لبخند می زند
بر دست های خواهر تو بند می زند

دستی که نیست تا که مرا یاری ام کنی
فکری به حال زخم دل کاری ام کنی

پشت و پناه خیمه ی ما اینچنین نرو
صد پاره می شود دل ام البنین نرو

دستی بگیر زیر پر خواهرت، بمان
نامحرم است همسفر خواهرت، بمان

باشی کسی برای اسارت نمی رود
دار و ندار خیمه به غارت نمی رود

باشی کسی که دست به چیزی نمی زند
باشی کسی که حرف کنیزی نمی زند

ای غیرت همیشه ی حیدر بلند شو
پشت و پناه غربت خواهر بلند شو

وحید محمدی

تشنه گذاشت خشکی لب های آب را ...

تشنه گذاشت خشکی لب های آب را
برگشت آن مسیر پر از التهاب را

اصلا دلیل رفتن سقا مشخص است
طاقت نداشت گریه طفل رباب را

آمد عمود و نیت یک استخاره کرد
وا کرد از میان قمر این کتاب را

ناگه صدای خنده لشکر بلند شد
انداخت در میان حرم اضطراب را

ترجیح داد تا که بماند کنار نهر
رویی نداشت تا که ببیند رباب را

وحید محمدی