مویم سفید گشته و رویم سیاه شد

مناجات با خدا
گریز به روضه ی حضرت زینب سلام الله علیها

مویم سفید گشته و رویم سیاه شد
رویم سیاه... هر چه که شد از گناه شد

سرمایه ی جوانی ام ارزان فروختم
طی شد جوانی من و عمرم تباه شد

تو اختیار دادی و گفتی که بنده باش
صد حیف از این اراده که خرج گناه شد

یک بار هم شده بزنم ... امتحان بکن
شاید گدای شب به شبت سر به راه شد

رویی برای توبه نمانده است ای کریم
اما دوباره ذکر لبم یا اِلٰه شد

لطف تو بود، فاطمه ما را قبول کرد
اشکم همیشه خرج مصیبات شاه شد

این جمله را به نیت روضه نوشته ام
آقا که رفت، زینب او بی پناه شد

اهل زمین و اهل سما ناله می زدند
شمر لعین که واردِ در قتلگاه شد

*وای از دمی که لشکر اعدا نکرد شرم*
بعد از غروب نیت شان خیمه گاه شد

یک سو سنان و یک طرف دشت، حرمله
زینب میان قائله بی تکیه گاه شد

وحید محمدی - ۱۴۰۰/۲/۴
شنبه ۱۱ رمضان ۱۴۴۲

با نمک نشناس ها هر بار خوبی می کنی


برای شب لیلة الرغائب
با غلام رو سیاه، ای یار خوبی می کنی
با نمک نشناس ها هر بار خوبی می کنی
با بدی و بی وفایی ها تو می سازی فقط
این بدی را می کنی انکار، خوبی می کنی
من گرفتار دل بیمارم و حالم بد است
تو پرستاری و با بیمار خوبی می کنی
روز و شب با اینکه من، ای مهربانِ من، تو را
می دهم با هر گناه آزار، خوبی می کنی
بنده ات را آب کردی اینقَدَر خوبی نکن
می شوم گستاخ تر، هر بار خوبی می کنی
کوچه گردم، می کنم بازارتان را گرم تر
بین مردم می زنم هی جار ...، خوبی می کنی
آمدم امشب به من حال مناجاتی دهی
من شنیدم با دل بیدار خوبی می کنی
من شنیدم صبح محشر از میان خلق، با
گریه کن های در و دیوار، خوبی می کنی
صبح محشر با همه گریه کنان روضه ی
رفتن زینب سرِ بازار ... ، خوبی می کنی